![]() |
اعجاز قرآن
مىدانيم پيغمبر ما خاتم است و دين او دين خاتم و جاودانه است و بلكه پيغمبران گذشته همه مقدمه بودهاند; يعنى در واقع مراحل ابتدايى را مىگذراندهاند و بشر هم در مكتب آنها مراحل ابتدائى را پشتسر مىگذاشته تا آماده بشود براى مرحله نهائى و با آمدن دين خاتم ديگر پيامبر جديدى در عالم نخواهد آمد و اين دين به صورت پايدار در عالم باقى خواهد ماند.
حال بايد ببينيم راز خاتميت چيست؟
ما نمىخواهيم وارد اين مطلب بشويم و در يك رساله كوچك بنام «ختم نبوت» درباره راز خاتميت مفصلا بحث كردهايم. فقط اينجا يك مطلب را متذكر مىگردم و آن اين است كه:
دين خاتم در بسيارى از خصوصيات با اديان ديگر تفاوت دارد.
يكى از آن آن خصوصيات، معجزه دين خاتم است; البته معجزه اصلى آن.
معجزات پيامبران ديگر از نوع يك حادثه طبيعى بوده است مثل زنده كردن مرده يا اژدهاشدن عصا، و يا شكافته شدن دريا و امثال آنها.
اينها هر كدام حادثهاى موقت است. يعنى حوادثى است كه در يك لحظه و در يك زمام معين صورت مىگيرد و باقى ماندنى نيست.
اگر مردهاى زنده شود زنده شدن او در يك لحظه انجام مىگيرد و چند صباحى هم ممكن است زنده بماند ولى بالاخره مىميرد و تمام مىشود.
اگر عصايى اژدها مىگردد يك امرى است كه در يك ساعت معين رخ مدهد بعد هم بر مىگردد بحالت اوليهاش.
معجزاتى كه انبياء گذشته داشتهاند همه از اين قبيلند. حتى بعضى ازمعجزات خود پيغمبر; مثل آنها كه قبلا اشاره كرديم. نيز از جمله اين گون8ه معجزات است. رفتن پيغمبر از مسجد الحرام به مسجدالاقصى يا شق القمر در شبى يا روزى انجام مىگيرد و تمام مىشود.
ولى براى دين جاودان كه مىخواهد قرنها در ميان مردم باقى باشد، چنين معجزهايكه مدتى كوتاه عمر دارد; كافى نيست. چنين دينى معجزهاى جاودان لازم دارد.
و لهذا معجزه اصلى خاتم الانبياء از نوع كتاب است.پيغمبران ديگر كتاب داشتهاند و معجزه هم داشتهاند ولى كتابشان معجزه نبود و معجزهشان هم كتاب نبود.
موسى تورات داشت و خودش هم مىگفت تورات من معجزه نيست معجزه من غير از تورات است.
ولى پيغمبر اسلام اختصاصا كتابش معجزهاش نيز هست البته نه به معناى اينكه او معجزه ديگرى نداشته است; بلكهبه اين معنى كه كتابش هم معجزه است و اين لازمه دين خاتم و دين جاوندان است.
مطلب ديگرى در مورد دين خاتم هست كه باز يكى از رازهاى خاتميت بشمار مىآيد و آن اين است كه دوره خاتميت نسبت به دورههاى گذشته نظير دوره نهائى و تخصصى است نسبت به دورههاى ابتدائى يعنى دوره صاحب نظر شدن بشر است.
دانشآموز در دوره دبستان و دبيرستان فقط بهاو مىگويند و او ياد مىگيرد ولى وقتى كه به دوره دانشگاه رسيد و به طى كردن دوره تخصصى يعنى دوره فوق ليسانس و دكترى پرداخت; اينجا ديگر دوره صاحب نظر شدن است دوره اجتهاد در نف مربوطه است.
دوره دين خاتم براى بشر از نظر كلى نه ملاحظه يك فرد بخصوص نسبت به فرد ديگر دوره صاحب نظر شدن است.
در دوره صاحب نظر شدن بشر است كه در مسائل دينى; اجتهاد و مجتهد شان پيدا مىكند. آيا در ادوار گذشته ما مجتهد داشتهايم؟ در اديان ابراهيم و موسى و عيسى مجتهدى وجود داشتهاست؟ خير; آنچه قرآن از آن تعبير به فقاهت و تفقه در دين مىكند به هيچ وجه در آن اديان به چشم نمىخورد.
آن كارى كه امروز مجتهد با نيروى علم و استدلال و اجتهاد مىكند. پيغمبران گذشته مىكردند ولى نه با قوه اجتهاد بلكه با نيروى وحى و نبوت.
اصولا در آن اديان زمينه اجتهاد وجود نداشت; چون خود دين بايد زمينه اجتهاد در آن وجود داشته باشد يعنى در يك دين ضوابط و اصول كلى بايد بيان شده باشد تا يك عده متخصص بر اساس آن كليات و ضوابط روى فكرى و نظر مسائل جزئى را اكتشاف نمايند.
اديان گذشته به دليل اينكه درس دوره ابتدائى بود، نمىتوانست اصول و كليات را بيان نمايد، زيرا بشر استعداد فراگيرى آنها را نداشت.
اصطلاح رائجى است كه مىگويد: پيغمبران مرسل و غير مرسل، پيغمبران مرسل يعنى پيغمبرانى كه صاحب شريعت و قانون هستند مثل ابراهيم، موسى، عيسى و پيغمبران غير مرسل يعنى پيغمبرانى كه تابع پيغمبران ديگر و مبلغ شريقت آنانند و از خودشان قانونى نداشتهاند.
كارى كه هم اكنون مجتهدان مىكنند همان كارى است كه پيغمبران دسته دوم مىكردهاند. البته مجتهد كارش منحصر به اين نيست و علاوه بر اجتهاد حاكل شرعى ورهبر مردم است آمر به معروف و ناهى از منكر در ميان مردم است او مصلح ميان امت بوده و موظف است كه مفاسد را اصلاح نمايد.
همين كار را نيز در گذشته پيغمبران انجام مىدادند ولى در دين خاتم ديگر پيغمبرى بخاطر اين جهات مبعوث نمىگردد بلكه مجتهدان از عهده چنين وظايفى بر مىآيند.
اين است معناى حديثى كه پيغمبر فرمود: علماء امتى كانبياء بنى اسرائيل. علماء امت من مانند انبياء بنىاسرائيل مىباشد التبه مقصود آن عده از انبياء بنى اسرائيل است كه كارشان فقط تبليغ و تفهيم و تعليم و ترويجشريعت موسى بوده است.
اين است كه مىگوييم دوره انبياء گذشته دوره وحى است. به اين معنى كه حتى تبليغ و ترويج را هم مىبايست انبياء انجام بدهند. ولى در دوره دين خاتم، يك سلسله كارها يعنى كارهايى كه مربوط به عالم تبليغ و ترويج است و يا مربوط به استنباط كليات از جزئيات است آن را ديگر علماء انجام ميدهند نه پيغمبران.
پى علماء از اين نظر و در اين حدود و نه بيشتر، جانشين پيغمبرانند، نه همه پيغمبران، بلكه جانشين پيغمبرانى كه صاحب شريعت نيستند.
نظرات شما عزیزان:

