آيا معجزه وقوع دارد؟

اسلام:دین:مذهب:دانلود:مطالب مذهبی:دانلود مذهبی:اندروید:نرم افزار:موبایل:کامپیوتر:شیعه

آيا معجزه وقوع دارد؟


آيا معجزه وقوع دارد؟

پاسخ اين سؤال بسيار سهل و ساده است زيرا وقتى معلوم شد كه معجزه خرق قانون عليت نيست كارهاى خلاف جريان طبيعى و عادى بسيار در جهان اتفاق افتاده و مى‏افتد.
 
از ابوعلى نقل مى‏كنند كه گفته است: اگر شنيدى فردى عارف يك ماه چيزى نخورده و نمرده است تعجب نكن. زيرا اين عمل برخلاف قانون طبيعت است نه بر خلاف قانون كلى هستى.
 
زيرا اينكه افراد معمولى اگر مثلا چهل و هشت‏ساعت غذا نخورند مى‏ميرند بخاطر آن است كه بدن آنها از نظر جريان معمولى تحليل غذا نيازمند است كه در ظرف اين مدت غذا به آن برسد.
 
ولى يك انسان مى‏تواند با تقويت اراده بدن خويش را بگونه‏اى مسخر كند كه حتى حركت قلبش در اختيار او باشد، جريان تنفس با اراده و اختيار او انجام گيرد; تحليل غذا و فعاليتهاى معده و هاضمه‏اش زير نظر او انجام گيرد.
 
نمونه اين افراد در ميان مرتاض‏ها بسيار ديده شده است مرتاضهايى كه مى‏توانستند براى مدتهاى طولانى تنفس خود را كنترل كنند و نفس نكشند در حاليكه افراد معمولى يك دقيقه هم شايد نتوانند.
 
اين نتيجه تقويت روح است، يعنى روح بطورى تقويت‏شده كه بربدن حاكم گرديده است.
 
نقل مى‏كنند ساليكه سران شوروى به هندوستان رفته بودند مشاهده اين موضوع آنان را به حيرت انداخته بود و آنچنان براى انان شگفت‏انگيز بود كه وقتى برگشتند گفتند بايستى اين‏گونه اعمال در دانشكده‏ها مورد مطالعه قرار گيرد; گويا اين هم خودش يك علمى است!!
 
آنان ديده بودند كه مردى كه در تابوتى دربسته قرار گرفته و در قبرى مدفون گشته بود بدون آنكه منفذى براى تنفس براى او قرار دهند، پس از مدتيكه او را بيرون آوردند شروع به تنفس كرد، و چنان پيدا بود كه پس از قرار گرفتن در زير خاك به اختيار خويش تنفس خود را متوقف ساخته و اينك آغاز نموده است.
 
در هر حال وقوع اينگونه اعمال نمونه‏هاى زيادى دارد و تقويت اراده بوسيله تمرين اگرچه تمرينهاى غير شرعى باشد توجيه‏كننده تمام اعمال مزبور است.
 
بنابراين معجزه كه گفتيم كارى است كه تنها بر خلاف نواميس طبيعت انجام مى‏گيرد، با توجه به اينكه پيامبران با عنايت پروردگار نمونه كامل انسانها بوده و قويترين روحها و محكترين اراده‏ها در آنان يافت مى‏گردد وقوعش بسيار سهل و آسان توجيه خواهد شد.
 
معجزه چگونه دلالت بر صدق آورنده آن دارد؟
منطقيين مى‏گويند ما سه گونه دلالت داريم. 1-دلالت قراردادى 2- دلالت طبيعى 3- دلالت عقلى.
 
دلالت قراردادى يعنى آنكه چيزى را نشانه چيزى قرار بدهند بطوريكه اگر قرارداد خلافش مى‏بود بر خلاف دلالت مى‏كرد.
 
مثلا دلالت الفاظ بر معانى; «نان‏» بحسب قرارداد اسم اين موجود خوردنى است و آب اسم آن آشاميدنى. در حاليكه اگر عكس قرارداده بودند يعنى آب را بجاى نان و نان را بجاى آب وضع نموده بودند همانطور دلالت مى‏كرد و هيچ اشكالى بوجود نمى‏آمد. يعنى بين الفظ آب و آن مايع و بين نان و آن ماده خوردنى هيچ گونه رابطه ذاتى نيست.
 
و نيز مثل دلالت علائم راهنمائى. مثلا دلالت فلش سبز بر عبور آزاد يك دلالت قراردادى است و اگر آن را علامت ايست نهاده بودند همانطور دلالت مى‏كرد.
 
آيا دلالت معجزه بر صدق نبوت بدينگونه است؟ يعنى خدا با مردم قبلا قراردادى بسته است كه هروقت اين اعمال را از كسى ديدند بدانند او از طرف من آمده است و هرچه مى‏گويد راست است؟!!
 
مسلم اينطور نيست، زيرا خداوند هرچه بخواهد به مردم برساند از طريق انبياء مى‏رساند و ما اينك در مقام اثبات خود انبياء هستيم.
 
دلالت طبيعى. يعنى دلالت تجربى مثل دلالت‏سرفه بر درد سينه و يا حركت‏سريع نبض بر تب. اينها علائم طبيعى و تجربى است‏يعنى علائمى است كه در اثر تجربه بدست آمده است.
 
دلالت معجزه از اين نوع نيز مسلما نيست چون جزء مسائل تجربى بشر نيست.
 
دلالت عقلى، يعنى دلالتهاى استدلالى مثل دلالت معلوم بر علت. وقتى عقل حدوث چيزى را مى‏بيند; با توجه به اينكه پيدايش چيزى رابدون علت محال مى‏داند بلافاصله پى به علت آن مى‏برد و اين موضوع هيچ احتياج به قرارداد و يا تجربه ندارد.
 
دلالت معجزه از اينگونه دلالت‏ها است و براى توضيح آن بايد بگوييم:
 
نحوه دلالت معجزه دوگونه ممكن است بيان شود. متكلمين معمولا گفته‏اند كه معجزه يكنوع دلالت عقلى بنحو عملى است. مثل مواردى كه عقل انسان از عمل شخصى پى به رضايت او مى‏برد و يا از سكوت او كشف مى‏نمايد. تقرير معصوم كه در فقه حجت‏شمرده شده نيز از اين قبيل است; كه مى گويند همانطور كه اگر معصوم صريحا ترتيب وضو گرفتن را به كسى مى‏گفت و يا خودش وضو مى‏گرفت براى ما حجت بود; همينطور اگر در پيش روى او كسى به نحوى وضو بگيرد و معصوم ايرادى بر او نگيرد، بدلالت عقلى معلوم مى‏شود كه نحوه وضو گرفتن همان است. به اين استدلال كه اگر صحيح نبود حتما معصوم اعتراض مى‏كرد و چون اعتراض نكرد پس حتما در نظر او صحيح بوده است. و اگر كسى سؤال كند كه چرا اگر صحيح نبود معصوم ايراد مى‏گرفت، خواهيم گفت اين كار اغراء به جهل است; يعنى مردم را وادار به جهالت كردن است و اين عمل زشت و ناپسند است و معصوم چنين عملى را مرتكب نمى‏گردد.اين عده مى‏گويند دلالت معجزه بر صدق نبوت از اين قبيل است. با اين بيان كه وقتى شخصى مى‏آيد و مى‏گويد: مردم! من از طرف خدا هستم - با توجه به اينكه خداوند بر همه افعال بشر آگاه است - بنابراين، ادعاى اين شخص در حضور خداوند انجام شده است. هنگاميكه براى اثبات مدعاى خود كار خارق العاده‏اى انجام داد، حال يا بخودش نسبت داد و يا به خداوند; حتما دليل صدق او خواهد بود زيرا اگر دروغ مى‏گفت‏خداوند نبايد بگذارد اين كار انجام گيرد. زيرا اگر او دروغگو باشد عملا او را تاييد كرده و مردم را اغراء به جهل نموده است.
 
اين بود بيان نظريه‏اى كه معمولا متكلمين درباره معجزه ابراز داشته‏اند. ولى عده‏اى از دانشمندان معتقدند كه متكلمين حقيقت معجزه را درك نكرده‏اند، زيرا آنان گمان كرده‏اند كه معناى معجزه اين است كه خدا مستقيما كارى را بدست‏يك پيغمبر جارى مى‏كند; بدون آنكه پيغمبر در آن دخالت داشته باشد بلكه آن پيغعمبر يك چهره ظاهرى بوده و در قيقت‏يك خيمه‏شب‏بازى است. خدا كار را مى‏كند بدست پيغمبر، عيسى مى‏آيد بالين سر مرده مى‏نشيند ولى خدا مرده را زنده مى‏كند. عيسى هيچ نقشى نداشته و بلكه يك وسيله است. يعنى مستقيما عمل خدا است و همانطور كه من و شما در انجام امر معجزه دخالت نداريم پيامبران نيز دخالت ندارند.
 
ولى، خير، مطلب از اينها بالاتر است. بين معجزه و شخص معجزه‏آور يك نوع رابطه واقعى برقرار است بطوريكه صدور اين عمل از غير او ممكن نخواهد بود.
 
معجزه نمايانگر كمال روحى و معنوى «ولى‏» خداست. هنگاميكه ولى الله اعجاز مى‏كند نيروى بشريش متصل به نيروى الهى است. يعنى خدا به او اراده، قدرت و نيروئى مافوق بشرى عنايت فرموده است.
 
از بياناتى كه مدر مطالب قبل گذشت روشن شد كه ولى خدا در اثر اطاعت كامل ازخداوند و رياضتهاى عملى بجائى مى‏رسد كه چنان اراده نيرومندى دارا مى‏گردد كه مى‏تواند بر طبيعت غلبه كند. و به عبارت ديگر بشر مى‏تواند در سايه عبادتا و اطاعت چنان به خداوند نزديك گردد كه نمونه كامل خداوند بر روى زمين باشد.
 
با اين بيان وقتى كه اولياء خدا امور خارق‏العاده انجام مى‏دهند، آنان خودشان كار مى‏كنند ولى با يك توانائى مافوق بشرى.
 
اين جريان معروف است كه هنگاميكه على ابن ابى‏طالب در قلعه خيبر را با يك قوه جسمانى نكندم، بلكه يك قوه الهى مرا تاييد كرد. يعنى اين بازوى انسانى و بشرى على توانائى چنان كارى را نداشت‏يك نيروى الهى او را تاييد كرد بطوريكه اگر ده مقابل آنهم بود باز قادر مى‏بودم.
 
پس على(ع) مى‏گويد من كندم، نه آنكه من نكندم بلكه من دستم را بدر گذاشتم و خدا در را كند و پرتاب كرد، من كندم، ولى با يك قوه خدادادى. پس معجزه معنايش اين است كه اگر عيسى مرده زنده مى‏كند، نه بشر با قوه بشرى مرده زنده كرده و نه خدا مستقيما بدون دخالت بشر، بلكه بشر با قويه خدائى مرده را زنده كرده است.
 
بنابراين روشن شد كه دلالت معجزه بر صدق نبوت يك دلالت عقلى است اما نه دلالت عقلى به آن شكلى كه متكلمين مى‏گويند بلكه يك نوع دلالت عقلى صددرصد منطقى.
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
زمان : 10:6


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.