آيا معجزه ممكن است؟

اسلام:دین:مذهب:دانلود:مطالب مذهبی:دانلود مذهبی:اندروید:نرم افزار:موبایل:کامپیوتر:شیعه

آيا معجزه ممكن است؟


آيا معجزه ممكن است؟

جواب اين سؤال تا حدودى در بخش قبل روشن شد يعنى اينكه معجزه ممكن است، يا محال، بستگى دارد به تعريف معجزه و اينكه ما آنرا چگونه توجيه نمائيم.

 

اگر بگوييم معجزه يعنى آنچه كه بدون علت پديد مى‏آيد بديهى است كه محال است. و نيز اگر بگوييم معجزه نقض قانون عليت است‏يعنى همانكه علتى بجاى علت‏حقيقى و واقعى امر بنشيند، باز هم ممكن نيست.

 

اما اگر به معناى سوم گرفتيم يعنى خارج شدن طبيعت از جريان عادى خودش در اين صورت معجزه ممكن است نه محال و در اينجا ما ناچاريم توضيح بيشترى بدهيم.

 

«هگل‏» فيلسوف معروف اروپائى كلامى دارد كه بر اساس آن در فلسفه خود مسائل زيادى بنيان نهاده است.

 

او مى‏گويد: يك سلسله مسائل است كه از ضرورت‏هاى عقل محسوب گرديده و اجازه خلاف آنرا خلاف هيچگاه نمى‏دهد يعنى اصلا خلاف آن امكان ندارد.

 

مثل قضايائيكه در رياضيات بكار ميرود و او نامش را «قضاياى تحليلى‏» مى‏گذارد.

 

شما در رياضى مى‏گوييد مجموع زواياى يك مثلث 180 درجه است و يا مساوى با دو قائمه است. اين حكم ضرورت عقل است‏يعنى اگر عقل مثلث را درك بكند كه مثلث‏يعنى چه؟ بلافاصله حكم مى‏كند كه ضرورت ايجاب مى‏كند و غير آن محال است كه بايد مجموع زواياى مثلث 180 درجه باشد و حتى نيم درجه كم و زياد نمى‏تواند باشد.

 

قضايائيكه در فلسفه و منطق جزء قضاياى ضروريه محسوب مى‏گرددند همه از همين قبيلند مثل اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين.

 

ولى يك سلسله مسائلى داريم كه مسائل تجربى است، يعنى آنهائى كه ما عقلا هيچگونه ضرورتى در آن درك نكرده‏ايم بلكه بحكم آنكه آنطور دريافته‏ايم مى‏گوييم آنطور است.

 

مثالى كه هگل براى اين نوع مسائل ذكر مى‏كند اين استكه مى‏گويد: ما تا به حال هرچه در عالم تجربه كرده‏ايم اين طور يافته‏ايم كه آب در اثر حرارت صد درجه مثلا بخار مى‏شود. بعد اسم آن را مى‏گذاريم (عليت) و مى‏گوييم حرارت علت بخار شدن آب است و يا اگر آب را مى‏بينيم در سرماى زير صفر درجه منجمد مى‏گردد مى‏گوييم سرما علت انجماد است.

 

وى مى‏گويد: براى عقل انسانى هيچكدام ضرورت ندارد، ما چون اينطور ديده‏ايم اينگونه حكم كرده‏ايم. در حاليكه اگر از اول كه متولد شده بوديم خلافش را مشاهده كرده بوديم يعنى حرارت را موجب انجماد و سرما را باعث بخار شدن آب مى‏يافتيم از نظر عقل ما هيچ تفاوتى نمى‏كرد.

 

يعنى انجماد در اثر برودت و تبخير در اثر حرارت را ضرورت عقلى ايجاب نمى‏كند بلكه صرفا يك قضيه وجوديه است. در عالم تابحال اينطور بوده بدون آنكه خلاف آنهم ضرورت داشته باشد.

 

اين كلام تا اينجا كلام بسيار درستى است و حتى امثال بوعلى هم كه گويا بهمين مطلب پى‏برده بوده‏اند در كلماتشان طرح شده كه براى علوم طبيعى كه هميشه بر تجربه استوار است و تجربه هم ضرورت بدست نمى‏دهد چه فكرى بايد كرد؟ با توجه به اين نكته علوم و قوانين طبيعى چه نحو اعتبارى مى‏تواند داشته باشد؟ آيا مى‏توان قوانين تجربى را تحت ظابطه عليت فلسفى درآورد؟

 

در اين زمينه مى‏گويند در مواردى كه تجربه رابطه‏اتى را نشان مى‏دهد مثل اينكه حرارت موجب تبخير و برودت انجماد مى‏آورد در اين گونه موارد در واقع يك عليتى وجود دارد و بدون عليت نمى‏تواند باشد و آن علت واقعى محال است جاى خود را بديگرى بدهد. ولى اينكه آن علت همين باشد كه ما آنرا با حواص خودمان بوسيله تجربه و آزمايش كشف كرده‏ايم مشكوك است. و لذا علوم تجربى روز بروز تغيير مى‏كند يك قانونش نسخ مى‏شود و قانون ديگرى جايگزين قانون قبلى مى‏گردد.

 

مثلا يك روز وقتى مى‏ديدند سنگ را كه از بالا رها مى‏كنيم برزمين مى‏افتد مى‏گفتند كشش در خود سنگ وجود دارد كه مايل است‏خود را به مركز زمين برساند.

 

و اين حكمى بود كه بر اثر تجربيات مكرر همه بر آن متفق بودند ولى پس از آمدن نيوتون، مطلب عوض شد و گفتند، خير، اين سنگ نيست كه ميل به پايين آمدن دارد بلكه جاذبه در زمين است كه سنگ را مى‏كشد.

 

و پس از آن هم نظريه نسبيت مطرح گرديد و در نظريه قبل تجديد نظر شد.

 

بنابراين، مقدار ثابت و متقين است كه رويدادها بدون علت نيستند ولى آيا علم به آن علتها خواهد رسيد يا نه، معلوم نيست، و اينكه ما بمجرد آنكه رابطه‏اى را كشف مى‏كنيم نام آنرا علت مى‏گذاريم; خطاست; خير; اينها علتهاى حقيقى نيستند; نه حرارت علت تبخير است ونه برودت علت انجماد و نه جاذبه علت پايين آمدن سنگ و لذا اينگونه روابط چه بسا تبديل و تحول مى‏يابد.

 

اينجا فرق ميان ناموس طبيعت و قانون عليت بخوبى روشن مى‏گردد. مثلا به حسب ناموس طبيعى ما تا بحال هرچه ديده‏ايم يك انسان اگر بخواهد متولد شود، يك راه بيشتر ندارد، حتما بايد جنس مذكر و جنس مؤنث هر دو باشند و نطفه آنان با يكديگر تركيب شود تا انسانى پديد آيد.

 

اما آيا قانون اصيل عليت در اينجا حكمفرماست؟ يعنى آيا غير اين محال است و نمى‏شود كه يك وقت‏سلولى كه در رحم زن تكوين مى‏يابد، چنان استعدادى را دارا گردد كه هم كار سلول زن را انجام دهد و هم كار سلول مرد را؟

 

عقل در اينجا نفى نمى‏كند. بلكه مى‏گويد: ما تا بحال اين طور ديده‏ايم و به اين شكل يافته‏ايم، ولى ممكن است به شكل ديگرى كه ما هنوز به رازش آگاه نشده ايم با «دميدن‏» اوول زن استعداد اسپرم مرد را نيز پيدا كند و اگر چنين بشود; قانون عليت نقض نشده بلكه ناموس طبيعت نقض گرديده است. و اين است معناى معجزه.

 

يعنى: معجزه خرق نواميس طبيعت است و با اين معنى، معجزه ممكن خواهد بود.

 

حال باز برمى‏گرديم به كلام «هگل‏». اگر در دنيا شخصى مدعى پيغمبرى گردد و بگويد معجزه من اين است كه من مى‏توانم مثلثى ترسيم كنم كه زوايايش 190 درجه باشد; بلافاصله بايد او را تكذيب كرد. چون چنين عملى محال عقلى استو معجزه - طبق بيانات گذشته - محال عقلى را ممكن نمى‏نمايد. و خود اين ادعا دليل بر كذب مدعاى اوست.

 

و يا اگر مدعى نبوت ادعا كند كه من مى‏توانم كارى بدون علت انجام دهم باز دليل بر كذب مدعاى اوست چون خلاف ضرورت عقل است.

 

ولى اگر مدعى گردد كه من مى‏توانم خلاف ناموس طبيعت كارى را انجام دهم، يعنى از همان قبيل كارهايى كه بقول هگل، ما هيچ دليلى بر اعتبارش نداريم جز اينكه تا حالا اينطور ديده‏ايم، ما آن ادعا را قبول مى‏كنيم.

 

و به تعبير ديگر قوانين عقلى مطلق است نه مشروط، يعنى «اگر» ندارد. ولى قوانين طبيعى مشروط است. يعنى وقتى مى‏گوييم مجموع زواياى مثلث برابر با دو قائمه است نمى‏شود گفت: اگر مانعى پيدا نشود. ولى در قوانين طبيعى مى‏توان گفت: قانون جاذبه اقتضا مى‏كند كه جسم بزرگتر جسم كوچكتر را بطرف خود جذب كند، اگر مانعى جلوى آن را نگيرد! يعنى اگر شما دستتان را جلوى آن قرار داديد و مانع افتادن سنگ شديد قانون جذب كار خود را نمى‏كند.

 

خلاصه آنكه كشف علتهاى واقعى در قدرت بشر نيست و بر او مكتوم است و بشر تنها به يك سلسله روابط مى‏تواتند دسترسى يابد و خداست كه بر تمام علتها آگاه است.

 

در سوره طلاق مى‏فرمايد: و من يتوكل على الله فهو حسبه هر كس به خدا توكل كند، خداوند او را كفايت مى‏كند. يعنى به هيچ سببى از سببهاى ظاهرى احتياجى نيست. و سپس مى‏گويد ان الله بالغ امره يعنى خدا فرمان خودش را به نتيجه و به واقعيت مى‏رساند.

 

ولى براى آنكه مردم خيال نكنند حساب علت و معلول و اندازه‏گيرى در كار عالم نيست و احيانا خداوند كارى را بدون رابطه علت و معلول انجام مى‏دهد، بلافاصله مى‏فرمايد: قد جعل الله لكل شى‏ء قدرا. يعنى براى هر چيزى حد و اندازه‏اى و رابطه‏اى قرار داده است ولى آن رابطه را تنها خدا مى‏داند.

 

اينكه هر وقت‏خدا اراده كند چيزى را انجام مى‏دهد كه هيچ يك از اسبابى كه بشر مى‏شناسد دخالت ندارد از اينجهت است كه اينها پوشش‏ها هستند و اسباب واقعى نيستند و خدا خودش مى‏داند كه سبب واقعى چيست.

 

خداوند هرگاه اراده كند، اشخاصى را به رازهاى علت و معلول آشنا مى‏سازد و اگر كسى از ناحيه پروردگار به اين رازها آشنا گرديد مى‏تواند هرگونه تصرفى در كار عالم بكند; بدون آنكه امرى بر خلاف نظام علت و معلول انجام داده باشد.

 

اين است معناى آنچه كه در روايت آمده است كه بنده خدا آنقدر به پروردگارش نزديك مى‏گردد كه خدا چشم او مى‏شود. كه با آن مى‏بيند و گوش او كه با آن مى‏شنود و دست او كه با آن كار مى‏كند.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
زمان : 10:13


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.