![]() |
حمد و شكر
«و له الحمد» .حمد امرى است كه به اين طرف يعنى به جانب انسانمربوط مىشود.حمد يعنى چه؟حمد يعنى ستايش و بلكه سپاس.سهلغت است در عربى كه معانى آنها خيلى به يكديگر نزديك است و مانمىتوانيم در فارسى مرادف صد در صد براى آنها پيدا كنيم.يكى لغت«مدح»است،ديگرى لغت«حمد»و سومى لغت«شكر».شايد معناى مدحتا اندازه زيادى مشخصتر باشد.مدح يعنى ستايش كردن،ستايش كردنچيزى به خاطر كمال و جمالى كه دارد،اعم از آنكه آن كمال و جمالش،كمال و جمال اختيارى باشد يا غير اختيارى.
خوبيهاى اشخاص دو نوع است:يكى خوبيهايى است كه خودشانآن خوبى را انتخاب كرده و به وجود آوردهاند.مثلا يك نفر ادب را اختيارمىكند و بىادبى را كنار مىگذارد،درس خواندن را انتخاب مىكند تنبلىرا كنار مىگذارد،جود و سخا را انتخاب مىكند بخل را كنار مىگذارد.
اينها كارهاى اختيارى است،به دستخود انسان بوده كه اين كار را بكند يانكند.چنين فردى كمالى را كه خودش براى خودش انتخاب كرده استداراست.ولى كمالهايى هست كه اختيارى و به انتخاب خود شخصنيست.مثلا اگر كسى قهرمان زورمندى و داراى بنيه قوى باشد اين طورنبوده كه ضعف بنيه را اختيار نكرده و زورمندى را اختيار كرده است.
قوت بنيه چيزى است كه در اختيار او نبوده و خلقتبه او داده است.ياكسى كه چهره و اندام زيبا دارد خودش اين چهره و اندام را براى خودانتخاب نكرده استبلكه براى او انتخاب كردهاند.حتى در مورد جماداتو حيوانات هم همين طور است،مثل يك گوهر گرانبهاى زيبا و يا يكاسب زيبا.در مورد همه اينها مدح گفته مىشود:فلان قهرمان را مدحمىكنم،فلان گوهر گرانبها و يا فلان اسب را ستايش مىكنم.مدح دراين گونه موارد است ولى حتما بايد به زبان باشد.
ولى حمد و شكر در مورد كارهاى زيباى اختيارى استبالخصوصدر مورد انعامها.وقتى از ناحيه كسى به اختيار خود او خيرى به انسانبرسد انسان او را حمد و يا شكر مىكند.پس هم بايد پاى خير رساندن در ميان باشد و هم پاى يك عمل اختيارى،تا انسان در مقابل آن عملاختيارى طرف مقابل را حمد كند.در تعريف حمد گفتهاند:«هو الثناءباللسان على الجميل الاختيارى»و حرف درستى هم هست.
«له الحمد» يعنى حمد منحصرا از آن اوست.اين همان مفاد «الحمد للهرب العالمين» است كه ما در نمازها مىخوانيم.گفتهاند در «الحمد لله» لام،لاماختصاص است. «الحمد لله» يعنى جنس حمد اختصاص به خدا دارد.اينمعنايش چيست؟آيا غير خدا را نبايد حمد كرد؟پاسخ اين است كه همغير خدا را بايد حمد كرد و شكر كرد و هم غير خدا را نبايد حمد كرد وشكر كرد.اما غير خدا را بايد حمد كرد و بايد شكر كرد چرا كه وقتىانسانى به انسانى ديگر انعام و خدمت مىكند وظيفه ايجاب مىكند كه از اوتشكر كند. «من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق» .اما در عين حال انسان بايدبداند كه هر انعامى از ناحيه هر كس به او برسد به هر نسبت كه به آنشخص ارتباط دارد بيش از آن به خدا ارتباط دارد،يعنى شما در همان حالكه از كسى كه به شما خدمت كرده تشكر مىكنيد و يا او را حمد مىكنيد درهمان حال هم بگوييد:«الحمد لله»،حمد از آن خداست،چون آن فرد،همخودش و هم فكر و ارادهاش و هر چه كه بخواهيد بگوييد باز مالخداست و فعل خداست و همه چيز در نهايت امر به خدا بر مىگردد.ولىبه اين نكته بايد توجه كرد كه بازگشت همه چيز به خدا معنايش نفى[سببيت] انسانهاى ديگر و نفى هيچ سبب ديگرى نيست و اين يك مسالهبسيار دقيقى است.در عين اينكه هر چيزى به سبب خود بستگى دارد،بهخدا بستگى دارد نه اينكه به سبب خودش بستگى ندارد.اين است كه بينمساله«اعتماد به نفس»و«اعتماد به خدا»تضادى نيست و بين مساله حمدو سپاس يك مخلوق و حمد و سپاس خدا تضادى نيست.
شنيدم يك فيلم كمونيستى چينى در يكى از دانشگاهها نمايش دادهاند.در آن فيلم پدر و پسرى مبارزه مىكنند و در مبارزه موفقمىشوند.پدر كه پير است و به اصطلاح به نسل گذشته تعلق دارد مىگويد:
خدا را شكر مىكنيم كه موفق شديم.پسر مىگويد:نه پدر،چرا خدا راشكر كنيم؟!ما از خودمان بايد ممنون باشيم،تكيهمان بايد بر خودمانباشد.
ولى تعليم اسلامى چيست؟آيا تعليمات اسلامى در اين مواردمىگويد تو خودت مانند يك عروسك خيمهشب بازى هستى و يامىگويد تو كه هستى ديگر خدا يعنى چه؟تعليمات اسلامى هيچكدام رانمىگويد بلكه مىگويد:در عين اينكه به خودت اعتماد مىكنى خدا را همسپاسگو باش،يعنى ميان ايندو هيچ شكل تضادى برقرار نيست،كه اينخود داستان مفصلى است.
پس،از«يسبح»اين نكته را فهميديم كه يكى از مقياسها و معيارهاىفعل خدا اين است كه بايد با سبوحيت الهى سازگار باشد و از«له الملك»
فهميديم كه قدرت مطلق دست اوست.پس هرچه را كه حكمتش اقتضاكند مانعى در مقابل قدرت او نيست.در «له الحمد» وقتى مىگوييم حمدمنحصرا مال اوست ضمنا اين مطلب را مىگوييم:اصلا كار او جز انعام وجز جمال و زيبايى نيست;اين خودش يك مقياس و معيار ديگرى است.
كارهاى خداوند همه از قبيل كارهاى حمد خيز استيعنى همه از نوعنعمت است،از نوع جمال و زيبايى است و هر كار جميلى به خدابر مىگردد;فقط نقصها به خدا بر نمىگردد.
«و هو على كل شىء قدير» در ملكش تبعيضى نيست كه بعضى چيزهامال او باشد و بعضى نباشد;همه مال اوست و هيچ چيزى نيست كه او برآن ناتوان باشد;بر هركارى كه شما فرض كنيد او قادر است.
تا اينجا شؤون و صفات و اسماء الهى گفته مىشود و از راه معرفت الله و از راه توحيد براى معاد مقدمه چينى مىشود.
آيه بعد مربوط به انسان است: «هو الذى خلقكم فمنكم كافر و منكم مؤمن»
اوست كه شما را آفريده است،تا اينجا كه آفريده شدهايد همه يك گروههستيد اما بعد از آفرينش،به حكم آنكه موجودهايى مختار و آزاد درانتخاب فعل هستيد دو گروه مىشويد: گروهى كفر و گروهى ايمان راانتخاب كرده و مىكنند;انسانهايى راه راست را انتخاب مىكنند وانسانهايى راه انحرافى را.اين آيه نظير اين آيه است: «انا خلقنا الانسان مننطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا×انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (4) .
«و الله بما تعملون بصير» و خدا به همه آنچه شما انسانها اعم از كافر ومؤمن انجام مىدهيد آگاه است;كوچكترين عملى از اعمال شما از ديدالهى دور نمىماند و هيچ چيزى از او پنهان نمىماند.اين آيه مربوط بهخصوص انسان بود.
نظرات شما عزیزان:

