![]() |
نماز جماعت و نماز جمعه
در اينجا برخى خصوصيات نماز جماعت و نماز جمعه را ذكرمىكنم.مىدانيم نماز جماعت در اسلام سنتبسيار مؤكدى است ولىمستحب است نه واجب،مگر اينكه به شكل اعراض از جماعتباشديعنى كسى به هيچ شكلى در هيچ جماعتى شركت نكند كه اين كارشحرام است و اگر زمانى باشد كه حكومت،حكومت اسلامى باشد چنينفردى را مجبور به شركت در جماعت مىكنند.پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حتىقصد كردند كه خانه كسانى را كه اعراض از جماعت داشتند خراب كنند;
فرمودند:شركت نكردن به طور مطلق در جماعت مسلمين نوعى نفاقاست.به هر حال مساله نماز جماعتيكى از خصوصياتش اين است كهفى حد ذاته مستحب است.
خصوصيت ديگر نماز جماعت اين است كه نماز جماعت را بهصورت متعدد هم مىشود اقامه كرد;يعنى در يك شهر،مسجد هر محلىو مسجد جامع شهر هر كدام مىتوانند نماز جماعت مستقلى داشته باشند.
در شيعهگاهى يك مسجد ده تا نماز جماعت دارد كه اين ديگر تقريبا نمازتفرقه است.برخى نماز جماعتهاى شيعه شده است نمازهاى تفرقه،چون در بسيارى از مساجد چندين نماز جماعتبر پا مىشود.
خصوصيتسوم اين است كه نماز جماعتبا نماز فرادى اختلافزيادى ندارد،همان نماز فرادى است كه به صورت جمعى خواندهمىشود و تفاوت فقط در اين جهت است كه امام،قرائتيعنى حمد وسوره را مىخواند و مامومين استماع مىكنند.امام نيابت مىكند از آنها درقرائتحمد و سوره.البته مامومين در حركات و سكنات و اذكار و اورادهم بايد پيرو و تابع امام باشند،قبل از امام به ركوع نروند،قبل از امام بهسجود نروند و ذكرى نگويند.
ولى نماز جمعه يك نماز جماعتخاص است.اولين تفاوت آن بانماز جماعت اين است كه واجب است،جز بر افرادى كه عذر داشته باشندمثلا مريض باشند.همچنين بر زنان هم واجب نيست،مثل جهاد است كهبر زنان،مريضها و مسافران و چند دسته ديگر واجب نيست ولى بر باقىمردان واجب است كه شركت كنند. فرق ديگر نماز جمعه با نماز جماعت اين است كه بر خلاف نمازجماعت كه در يك شهر مسجد هر محلى مىتواند يك نماز جماعتداشته باشد، نماز جمعه را در يك شهر به صورت متعدد نمىشود اقامهكرد;يعنى يك نماز جمعه بايد اقامه شود و بس.اين كه مىگوييم يك شهر،ملاك يك شهر نيست.بر مكلفين اگر فاصله آنها از دوازده كيلومتر بيشترنيست،واجب است كه شركت كنند.اين را در نظر داشته باشيد كه مردمقديم كه پياده و يا با الاغ و اسب و قاطر مىآمدند براى طى دوازده كيلومترحداقل دو ساعت در راه بودند.دو ساعت مىرفتند و دو ساعتبر مىگشتند كه رفت و آمدشان چهار ساعت طول مىكشيد.
مساله ديگر اين است كه در فاصله كمتر از شش كيلومتر،تشكيلدادن نماز جمعه ديگر حرام است;يعنى اگر نماز جمعهاى در اين نقطهتشكيل مىشود،تا شش كيلومتر كسى حق تشكيل نماز جمعه را ندارد.
آن وقت قهرا مىشود يك نماز عمومى.وقتى كه تا شعاع دو فرسخ،آمدنمردم واجب است و در شعاع يك فرسخ تشكيل دادن نماز جمعه ديگرحرام است و شركت در نماز جمعه هم واجب است،معنايش اين مىشودكه در هفته يك روز،همه مردم به استثناى معذورها و به استثناى زنها و بهاستثناى كسانى كه وظيفه شرطهگرى و مانند آن دارند كه حضورشان دركوچهها و خيابانها براى حفظ امنيت مردم لازم و ضرورى است،در يكنماز عمومى شركت مىكنند.حتى زندانيهاى شرعى واقعى را بايد اززندان تحت مراقبت مامورين بياورند و در نماز جمعه شركتبدهند وپس از انجام نماز به زندان برگردانند.اين قدر اين كار ضرورى است.
آيا اين فقط براى به جماعتخواندن يك نماز است؟خواندن نماز بهجماعت كه در تمام ايام هفته هست.البته مىشود گفت اين هم خودشفلسفهاى است كه هفتهاى يك بار همه يك جماعتبخوانند.ولى اگر تنها فلسفهاش جماعتخواندن عمومى مىبود،ديگر وضع نماز ظهر عوضنمىشد،تبديل به نماز جمعه نمىشد.تبديل شدنش چنانكه گفتيم به اينصورت است كه چهار ركعت تبديل شده استبه دو ركعت و به جاى آندو ركعت ديگر دو خطبه ايراد مىشود.
يك وقت در سخنرانيهايى در سابق تحت عنوان«خطابه و منبر»
بحث كردم (3) و آنجا اين مطلب را گفتم كه اسلام يگانه دينى است كهسخنرانى جزء فريضه دين در آن قرار گرفته است و سر اينكه مساله خطابهو سخنرانى در اسلام نسبتبه همه دنيا خيلى پيشرفت كرد-كه البته درشيعه يك وجه علاوهاى هم دارد كه مساله ذكر مصيبت امام حسين عليه السلاماست-همين است كه اساسا خطابه خواندن در متن اسلام و جزء عباداتاسلام است،خصوصا براى زمامداران و آن كسانى كه مىخواهند اقامهجماعت كنند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا وقتى كه در مكه بودند در حال خفازندگى مىكردند و چون دائما در شكنجه بودند برايشان امكان تشكيلنماز جماعت نبود چه رسد به نماز جمعه،ولى هنوز وارد خود مدينهنشده بودند و در همين محلى كه امروز«قبا»ناميده مىشود چند روزىاقامت كرده بودند كه جمعه رسيد;در همين محل مسجد قبا كه الان درمدينه است، اولين جمعه در اسلام تاسيس شد.اين مسجد قبا خيلىمسجد عزيزى استبراى اسلام. مسجدى است كه قرآن به عظمت آنشهادت داده است:«لمسجد اسس على التقوى من اول يوم»يعنى از اولينروزى كه تاسيس شده است،هيچ غش و دغلى در كار آن نبوده است،برپايه تقوا اين مسجد تاسيس شده است.«لمسجد اسس على التقوى من اول يوماحق ان تقوم فيه رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المطهرين» (4) .
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطبههاى خود را بيشتر در همين نماز جمعههاايراد مىكردهاند و مسائل مهم را در نماز جمعهها به مردم عرضهمىداشتند.قسمت عمده خطبههاى امير المؤمنين عليه السلام كه در نهج البلاغهاستخطبههايى است كه در نماز جمعه ايراد شده است.دلايل تاريخى براين امر زياد است كه يكى را عرض مىكنم.در يكى از خطبهها هست كهگفتهاند آخرين خطبهاى است كه امير المؤمنين عليه السلام به صورت خطبهيعنى در منبر ايراد كردهاند.البته كلمات امير المؤمنين منحصر به خطبهنيست.وصايا دارند يا مسائلى كه در مجلسى بيان كردهاند و ضبط شدهاست.حضرت در آن خطبه آخر مردم را تحريض مىكنند براى اينكه عليهمعاويه حركت كنند و بروند و خطر معاويه را براى مردم بازگو مىكنند وبعد به ياد ياران باوفا و خالص گذشته خود مىافتند.در همان منبرمىگويند:«اين عمار؟و اين ابن التيهان؟و اين ذو الشهادتين؟» (5) كجاست عمارياسر!يعنى ما حالا عمار ياسرى نداريم،كه وقتى حضرت اينها را گفتند وبه ياد اين دوستان خالصشان افتادند،در منبر شروع كردند به گريه كردن.
حضرت خيلى خطبه مؤثرى در آنجا ايراد كردند به طورى كه مردمفوق العاده گريستند و بعد از آن بود كه عده زيادى هم حركت كردند و بهنخيله كوفه رفتند و در آنجا چادر و پرچم زدند و آماده شدند.تاريخمىنويسد:«فما دارت الجمعة حتى ضربه الملعون ابن ملجم» (6) اين جمعه به جمعهبعد نرسيد كه ضربت ابن ملجم به حضرت وارد شد.اين نشان مىدهد كهخطبه مذكور در روز جمعه بوده است.
بعدها هم اين كار بوده است،منتها ديگران چون چنين قدرت وتوانايى را نداشتهاند ديگر چيزى به نام خطبه و خطابه از آنها باقى نماندهاست كه قابل توجه باشد.در دوره ابو بكر نماز جمعه اقامه مىشد وهمچنين در دوره عمر.
از جمله خصوصيات خلافت عثمان اين است كه شايد دو سه روزبود كه خليفه شده بود روز جمعه پيش آمد.بالاى منبر رفت.چشمش كهبه جمعيت افتاد زبانش بند آمد.نتوانستسخنى بگويد و پايين آمد.وقتىپايين آمد اين جمله را گفت:«انتم الى امام عادل احوج منكم الى امام خطيب» (7) شما به يك پيشواى عادل بيشتر احتياج داريد تا به يك پيشواى سخنور.
مروان حكم گفت:اگر همين دو كلمه را بالاى منبر گفته بودى خيلىخطيب خوبى بودى;يعنى خوب بود همين دو كلمه را بالاى منبرمىگفتى،چرا پايين گفتى؟البته او نه عادل بود و نه خطيب،ادعايى بود كهمىكرد.
نظرات شما عزیزان:

