![]() |
راههاى اسلام براى حفظ عفاف جامعه
راهى كه اسلام براى تامين اين منظور پيشنهاد كرده استدو چيز است:اول يك سلسله تدابير براى آرام نگه داشتن غريزه،ودوم يك سلسله تدابير ديگر به عنوان مجازات.آيات اولى كه تفسيركرديم مجازات فحشا را بيان كرد: «الزانية و الزانى فاجلدوا كلواحد منهما ماة جلدة» ولى همان طورى كه مىدانيم براى از بينبردن يك گناه،مجازات كافى نيست، مجازات هر اندازه شديد همباشد،براى جلوگيرى از وقوع جرم و جنايت كافى نيست،حال جرم وجنايت چه از نوع بىعفتيها باشد،چه از نوع دزديها و قتلها و چه ازنوع بىاحتياطيها مثل بىاحتياطى در رانندگى.اين اشتباه است كهما بخواهيم براى جلوگيرى از يك جرم يا جنايت فقط روى مجازاتفشار بياوريم.بايد ديد علل وقوع آن جرم و جنايت چيست؟بايد خودآن علل را از بين برد،آنگاه در مورد افراد غير عادى-كه به طور عادىعلل و موجبات وقوع جرم وجود ندارد و فقط روى نوعى حالت طغيان،جرمى را مرتكب مىشوند-مجازات صورت گيرد.
مثالى براى اين مطلب مىزنم:از مقررات لازم،همين مسالهسرعت و سبقت در رانندگى است. دائما توصيه مىشود كهرانندگان در داخل شهر از فلان سرعت(مثلا 40 كيلومتردر ساعت) بيشتر نرانند.اگر كسى تخلف كرد و ماجريمه سنگينى برايش قائل شديم،هر مقدار هم جريمهسنگين باشد اگر علل وقوع اين جرم بررسى نشود مجازاتكافى نيست،مخصوصا در امر رانندگى كه اصلا خودش هم يكمجازاتى دارد يعنى«مجازاتها معها»است،براى اينكه آن كسىكه سرعت مىگيرد و ديوانهوار در شهر يا بيابان حركت مىكند خودشبيش از همه در معرض خطر است،هم ماشينش در معرض خطر است و هم جانش.ولى در عين حال نه خطر جانى[و مالى]مانع اومىشود و نه مجازاتها،چرا؟براى اينكه يك سلسله علل ديگر وجوددارد كه از آن طرف او را هل مىدهد.مجازات مىخواهد مانند يكافسار مانعش شود،اما آن علل ديگر او را تحت فشار قرار مىدهد.مثلاشما يك راننده تاكسى يا يك راننده كرايه را موعظه كنيد كه تندنرو،و يا مجازاتهاى مختلف برايش قائل شويد،اما اگر او در شرايطىقرار گرفته باشد كه يك ماشين اجاره كرده و از صبح كه بيرون مىآيدچنانچه مثلا 120 تومان درآمد نداشته باشد بايد او و خانوادهاش ناننخورند-چون مثلا 60 تومان را بايد به صاحب ماشين تحويل دهد والا فردا ماشين را در اختيارش نمىگذارد،و 30 تومان هم خرجاستهلاك و غيره كند،و 30 تومان در روز براى او باقى مىمانداگر او را هزار جور موعظه كنيد و بگوييد جان خودت در خطر است،فلان مقدار تو را جريمه مىكنند و زندانت مىبرند،در مقابل آن فشاركه حتما بايد 30 تومان به خانه ببرد و اگر نبرد روى ديدن زن وبچهاش را ندارد چكار مىتواند بكند؟باز او از صبح زود پايش راروى گاز مىگذارد و به سرعت در خيابانها حركت مىكند،به هر حالبايد آن 120 تومان در بيايد،يك جبر بر وجودش حكومت مىكند،اين است كه مجازات سرش نمىشود و موعظه هم در اينجا ديگر مؤثرنيست.پس اگر ما بخواهيم جلوى او را بگيريم سنگين كردنمجازات كارى را درست نمىكند،از راه علل و موجباتش بايد واردشويم.وقتى از راه علل و موجبات وارد شديم مثلا كارى كرديم كهاو با روزى 7 ساعت به آرامى كار كردن، خرج زن و بچهاش را دربياورد او هم ديوانه نيست كه جان خود و سرمايهاى را كه دراختيارش است به خطر بيندازد و يا خود را گرفتار زندان كند.اين مساله در دزديها هست،در شرابخواريها هست،در زناها و آدمكشيهاهست،در همه[جرمها و جنايتها]هست.
پس موجبات را بايد از بين برد.از اين طرف بگوييم شرابنخوريم و دائما در صفحه حوادث روزنامهها[نتايجسوء آن را]بنويسند(آمار كه مىگيرند مىبيننددر پنجاه درصد جرمها، جنايتها،آدمكشيها،بىعفتيهاو تصادفات،مستى و شرابخوارى دخالت دارد)،و ازطرف ديگر تمام موجبات تشويق به شرابخوارى وجودداشته باشد،در تمام غزلها،تصنيفها و شعرها دعوت به ميخوارگى وشرابخوارگى باشد و در تمام مجالس،اين امر جزء تعين باشد و تشويقبه شرابخوارى شود و مغازه مشروب فروشى از هر مغازه ديگرى زيادترباشد (1) ،قدم به قدم كه هر جوانى مىرود يك تابلوى دعوت وجود داشتهباشد كه از آن«و غيره»ها در اينجا وجود دارد، تشريف بياوريد!
اينها كار خودش را مىكند.
مساله عفاف و زنا هم از اين قبيل است.اسلام براى زنامجازات شديد قائل است ولى در عين حال ديديد كه اسلام روىمجازات،زياد تكيه نكرده است و لهذا طريق ثابتشدن را خيلىدشوار و مشكل قرار داده و نخواسته كه افراد بروند تجسس كنند وببينند چه كسى زنا مىكند و چه كسى زنا نمىكند.اين كار رااسلام زشت مىداند.البته اگر زنا ثابتشد مجازات شديد برايشقائل شده است،اما نمىخواهد جلوى زنا را از راه مجازات بگيرد ونمىخواهد مردم را تشويق به تجسس و تحقيق كند و اساسا اسلام باتجسس و تحقيق از گناه،مطلقا مخالف است،با جاسوسى كردنبراى كشف گناهان مردم مخالف است: «و لا تجسسوا» (2) .
پس اسلام از چه راه با پيدايش گناه مبارزه مىكند؟
راههاى متعددى دارد.موعظه،امر به معروف،نهى از منكر،و خودتربيت كه اصلا مردم را اينطور بايد تربيت كرد،در جاى خود[راههاى مناسبى]است.يكى ديگر اين است كه اصول زندگى رابر اساسى قرار مىدهد كه موجبات غوايت و گمراهى و موجباتتشويق و تهييج به گناه پيدا نشود.مساله عفاف از همين قبيل است،كه در جلسات گذشته گفتيم اسلام از طرفى كوشش مىكند غريزه ازطريق ازدواج مشروع اشباع شود،با عزوبت و تجرد در حد اكثرمخالفت مىكند(در چند آيه بعد خواهيم خواند: «و انكحوا الايامىمنكم و الصالحين من عبادكم و امائكم» )،به مساله ازدواج تشويقمىكند:حتما و حتما پسر و دختر بايد ازدواج كنند(اين مساله«بايد»باشد تا در آن آيه تشريح كنم).پس،از يك طرف براىاينكه موجبات بىعفتى فراهم نشود تشويق شديد به ازدواج مىكند وبا عزوبت و تجرد در هر شكلى مخالف است (3) ،ولى از طرف ديگر آياتنها ازدواج كافى است؟همين قدر كه يك مرد زن داشته باشد ويك زن شوهر داشته باشد ديگر رغبتش به سوى ديگران تهييجنمىشود،و مثل بعضى حيوانات مىشود[كه فقط به جفتخود توجهدارند؟]
حيوانات به حكم غريزه عمل مىكنند و آزاد آفريده نشدهاند.
كبوترها و برخى ديگر از حيوانات،جفت هستند.بعضى حيواناتديگر مثل گوسفند و اسب و آهو اينطور نيستند و حساب جفت و اينحرفها در كار نيست،ولى هم جنس نر و هم جنس ماده در آنها-مخصوصا در وحشىها-جز براى باردار شدن اساسا آمادگى ندارند وجنس نر را نمىپذيرند.حيوانهايى كه جفت زندگى مىكنند،مثل كبوتركه دو كبوتر نر و ماده با هم جفت هستند،اينها اصلا خاصيت غريزيشاناين است كه فقط با يكديگرند،نه آن كبوتر نر چشم به كبوترهاى ماده ديگردارد و نه آن كبوتر ماده چشم به كبوترهاى نر ديگر دارد.
ولى انسان در هر شهوتى از شهوات خود،روى خاصيتآزادىاى كه دارد،همه كارهايش را با تكليف بايد انجام دهد نه باغريزه و اجبار طبيعت.اين است كه اگر انسان ازدواج هم كند شرطلازم هست ولى شرط كافى نيست،يعنى مرد چشمش كه به زنديگر بيفتد باز رغبتش تهييج مىشود،خصوصا در شرايطى كه آن زن،خودش را در يك وضع مهيجى قرار بدهد،و همين طور زن نسبتبه مرد ديگر.اين است كه اسلام در معاشرتهاى زن و مرد يك حدودو قيودى قائل است و اين حدود و قيود را فقط و فقط براى اين[وضع]كرده است كه ارتباط زن و مردم به شكلى نباشد كه تهييج آور باشد،يعنى شهوات يكديگر را تحريك كنند.از آياتى كه بعد مىخوانيممطلب كاملا روشن مىشود.
نظرات شما عزیزان:

