![]() |
دو تعهد از ناحيه بنده و خدا
در واقع در كلمه«توكل»عهدهدار شدن بنده هم هست،يعنى دو عهدهدارى و دو تعهد است، يك عهدهدار شدن از طرف بنده،كه كلمه«توكل»از اين جهت است،و يك عهدهدار شدن از طرف خدا:تو عهدهدار وظيفه خودت و طاعتخدا باشد،در سرنوشت اعتمادت بر خدا باشد. در«على الله»كلمه«معتمدا»تضمين شده است.تو در هر كارى توجهت به وظيفه خودت باشد، ولى انسان كه نمىتواند نگران سرنوشتخودش نباشد،در آن جهت تكيهات بر خدا باشد. «توكل معتمدا على الله»عهدهدار كار خود و وظيفه خودت باش،در حالى كه تكيهات به خدا باشد،در سرنوشت تكيهات به خودت نباشد،به خدا باشد.تو اگر وظيفه خودت را خوب انجام بدهى،مطمئن باش سرنوشتت به دست او خوب خواهد شد و از بين نخواهد رفت.
از اينجا معلوم مىشود كه توكل به معناى يك كار يك طرفه،يعنى من هيچ تعهدى را نپذيرم، فقط سرنوشتم را به خدا بسپارم،بعد هم بروم بخوابم،[مردود است،]پس تكليف وظيفه چه مىشود؟خدا آن وقت متعهد سرنوشت انسان مىشود كه انسان متعهد وظايف خودش بشود. تو راه خدا را پيش بگير و در هر كارى ببين وظيفه چيست،به تكليف خودت عمل كن،آن وقت ببين خدا چگونه سرنوشت تو را خوب مىسازد.
پس در مفهوم توكل دو چيز خوابيده است:از طرف بنده قبول كردن وظايف الهى كه به او واگذار شده است،از طرف خدا قبول كردن سرنوشتخوب كه بنده به او واگذار كرده است. خدا تكليف به تو واگذار كرده است،تو آن را بپذير،تو سرنوشتت را به خدا بسپار،خدا آن را مىپذيرد.
و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شىء قدرا. اين جمله وسط همين آيات طلاق بود،وسط آيهاى كه فرمود زنها را كه طلاق مىدهيد،در مدت عده بايد در همان خانه خودشان با همان وضع زندگى سابقشان بمانند و شما هم بر آنها انفاق كنيد و از آنها پذيرايى كنيد،ولى حق رجوع داريد،تا پايان كار مىرسد،يعنى نزديك است كه عده تمام بشود،حق رجوع شما باقى است،اما شما اگر خواستيد رجوع كنيد به نيكى و خوبى رجوع كنيد،و اگر خواستيد رها كنيد،به نيكى رها كنيد.عرض كرديم مقصود از«به خوبى رجوع كنيد»اين است كه يك وقت با سوء نيت رجوع نكنيد كه بگوييد:الآن دارد مدتش تمام مىشود،وقتى مدتش تمام مىشود مىرود شوهر مىكند،پس من رجوع مىكنم براى اينكه مانع شوهر كردنش بشوم،وقتى كه رجوع كردى باز همان آش و همان كاسه،نه،رجوعى كه از سر حسن نيت و به قصد يك زندگى واقعى باشد،و اگر نخواستيد رجوع كنيد به خوبى از آنها جدا بشويد،كه به خوبى جدا شدن همان است كه در آيات ديگر نامش را«تمتيع»گذاشتهاند، يعنى نه تنها حقوق او را به وى بدهيد،در حد امكان خودتان زائد بر حقوق زن مطلقه هم يك چيزى از تمكن مالى بدرقه و همراهش كنيد كه سرشار از تمكن مالى از شما جدا بشود.بعد مساله شهادت عدلين را مطرح فرمود،و بعد موعظهاى كه ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله . بعد هم مساله تقوا و توكل،كه در اين جور مسائل تا انسان تقواى الهى نداشته باشد و تا به خدا توكل نداشته باشد اين وظايف را عمل نمىكند.پس اينها كه در خلال اين آيات آمده است براى اين است كه زندگى خانوادگى هم-و بلكه بيشتر-نياز به تقوا و توكل دارد.البته آيات تقوا و توكل اختصاص به زندگى خانوادگى ندارد،ولى اينكه در خلال آمده است براى اين است كه در اين مسائل هم تقوا و توكل لازم است.
نظرات شما عزیزان:

