![]() |
سخن مرحوم شاه آبادى
مىگويند مرحوم شاه آبادى مىگفته طبيعت دزد است،يعنى انسان با انسان بد بنشيند، خودش نمىفهمد،يك وقت مىبيند خصلت او در وى آمده،يعنى طبيعتش دزدكى از او گرفته است.«دزد است»يعنى طبيعت،مخفى از شعور انسان مىگيرد.مولوى اين[نكته]را به اين صورت مىگويد:
مىرود از سينهها در سينهها از ره پنهان صلاح و كينهها
يعنى تو با ديگرى دارى حرف مىزنى،[بدون آنكه خودت بفهمى صفات او را مىگيرى.]برخى اشخاص گاهى از اين غرورها دارند،به او مىگويند با فلان كس ننشين،مىگويد من مواظب خودم هستم.مىگوييم تو مواظب هستى يعنى آگاهانه نمىگيرى،ولى نمىفهمى،مىبينى ناآگاهانه طبيعتت گرفته،و خودت نفهميدهاى.
حال وقتى كه انسان از معاشر خودش ناآگاهانه بگيرد،اولاد از پدر و مادر ناآگاهانه نمىگيرد؟ پس اين باورى نيست كه انسان خودش را حفظ نكند و بتواند خاندانش را حفظ كند.مرحوم شيخ غلامرضا يزدى رضوان الله عليه كه مرد بسيار بزرگى بود(دو سال به قم آمد،علماى قم خيلى اصرار كردند كه او را نگه دارند.جريان مفصلى دارد.پسرش هم همان جا فوت كرد،براى درس تفسيرى كه داشت)يك وقتى در يك منبر مطلبى آورد،گفت كه يك دهاتى اسهال داشت،يك كسى برايش فرنى آورد.گفت من نمىخورم.گفتند چرا؟گفت اين خودش را نمىتواند نگه دارد،شكم مرا مىتواند نگه دارد؟حال،آدمى كه خودش خودش را نمىتواند نگه دارد،مىتواند مردم را نگه دارد؟پدرى كه خودش را نتواند نگه دارد،بچههايش را مىتواند نگه دارد؟اين است كه قرآن مىگويد: قوا انفسكم و اهليكم اول خودت را نگه دارد،بعد برو سراغ زن و بچه.تو كه خودت را نمىتوانى نگه دارى چطور زن و بچهات را مىتوانى نگه دارى؟اول خود نگهدارى،بعد غير نگهدارى.مطلق كسانى كه مىخواهند نگهدارنده اخلاقى جامعه باشند،اگر خودشان را نتوانند نگه دارند[جامعه را نمىتوانند نگه دارند.]امكان ندارد كه انسان خودش را نتواند نگه دارد،بعد بگويد من جامعه را مىخواهم نگه دارم.
نظرات شما عزیزان:

