![]() |
عالم آخرت زنده است
اين يك منطقى است در قرآن كه جايش اينجا نيستكه درباره آن[به تفصيل]صحبت كنم. قرآن دركمال صراحت مىگويد:عالم آخرت،زنده است،همهچيز عالم آخرت زنده است و در آن دنيا هرچيزى و هر عضوى بر هر عملى كه مرتكب شده است،گواهىمىدهد:دست گواهى مىدهد من چه كردم،پا گواهى مىدهد منچه كردم،چشم و گوش هر يك گواهى مىدهند من چه كردم،پوست بدن-كه حديث است كه كنايه از عورت است-گواهى مىدهد من چه كردم،به زبان مهر مىزنند:اىزبان!تو ساكت باش،بگذار خود اعضا و جوارح حرفبزنند،زبان هم[فقط]به گناهانى كه خودش مرتكبشده است گواهى مىدهد.قرآن مىفرمايد:در روزى كهزبانهاى اين افراد(چون گناه اينها گناه زبان بوده)و دستها وپاهايشان عليه ايشان به همان اعمالى كه مرتكب شدند گواهىمىدهند «يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق» چنين روزى كه خدا آنجزاى حقى را كه بايد به اينها برسد،به طور كامل به آنان مىدهد.
اگر زنى-العياذ بالله-فاسد و دامن آلوده از آب دربيايدشرافت مرد لكه دار مىشود ولى خودتان مىدانيد كه اگر مردى آلودهشود،به شرافت زن آنقدرها صدمه نمىزند،بلكه[اصلا] صدمهنمىزند.اين خود يك رمز روانى خاصى دارد.من در يك سلسلهمقالاتى كه چند سال پيش در يكى از مجلات زنانه راجع به حقوقزن-عليه مطالب خود آن مجله-نوشتم راز اين مطلب را بيان كردم،و بسيارى از دستورهاى اسلام بر اساس همين مطلب است.اگر زنىآلوده شد،مرد ديگر نمىتواند ادعاى شرافت كند،ولى چقدر زنانپاكى هستند كه شوهرشان آلوده هستند،هيچوقت مردم آن زن راآلوده حساب نمىكنند،مىگويند شوهرش آلوده است به او چه كار؟
شوهرش كثيف است به او چه كار؟اين يك مطلب.
مطلب دوم اين است كه زن در جهات عفتى،ناموس مرداست،ولى در جهات شخصى و فردىاش به مرد ارتباط ندارد،يعنىاگر زنى-العياذ بالله-در مسائل عفت آلوده باشد دامن مرد آلودهمىشود،ولى اگر در زنى نقصى باشد،اين،نقص مرد نيست.مثلااگر زنى مؤمن نباشد و در باطن كافر يا منافق باشد،اين به مرد ارتباطى ندارد و لهذا قرآن هم به زن نوح و زن لوط مثل ذكر مىكند.
هر دوى اينها پيغمبر بودند در حالى كه زنهاى اينها مؤمنه نبودند ووابسته به مخالفين ايشان از نظر فكر و عقيده بودند.اينجا قرآنمىگويد:«خبيثات مال خبيثين است»زنهاى ناپاك مال مردان ناپاكاست و زنان پاك مال مردان پاك است،و اين ناظر به پاكىناموسى است:مرد ناپاك غيرت را از دست مىدهد و زن ناپاك رامىپذيرد و ناراحت نيست كه زنش ناپاك باشد، ولى مرد پاكامكان ندارد كه زن ناپاك را بپذيرد.اين است كه طبعا يك نوعانتخاب صورت مىگيرد:پاكها سراغ پاكها مىروند و ناپاكها سراغناپاكها.اين امر قانون شرعى و بيان حكم شرعى نيست،بلكه قرآنيك قانون طبيعى را بيان مىكند:طبعا اينطور است كه پاكها سراغپاكها مىروند و ناپاكها سراغ ناپاكها.شما ببينيد جوانان پاكدنبال دخترهايى مىروند كه اين دخترها پاك باشند،و دخترهاىپاك هم شوهر پاك را مىپسندند،اما يك جوان آلوده و كثيفهيچ اهميت نمىدهد كه با يك دخترى ازدواج كند كه دهها جوانديگر-به اصطلاح خودشان-او را«تجربه»كردهاند.روح كثيفيك مرد كثيف،يك زن كثيف را مىپسندد و روح كثيف يك زنكثيف،يك مرد كثيف را مىپسندد،ولى روح پاك يك مردپاك،زن پاك را براى خود انتخاب مىكند و روح پاك يك زنپاك،مرد پاك را انتخاب مىكند...
شما درباره پيغمبر و ناموس پيغمبر داريد چه حرفىمىزنيد؟!محال و ممتنع است كه چنين ناپاكيهايى در خاندان يكپيغمبر راه پيدا كند.كفر ممكن است در خاندان يك پيغمبر راه پيدا كند يا پسر يك پيغمبر كافر بشود،ولى فسق محال است.
و صلى الله على محمد و اله الطاهرين.
پىنوشتها
1. حجرات / 12
2. [خواننده محترم توجه دارد كه سخنرانى در زمان رژيم فاسد پهلوى ايراد شده است.]
3. [به معنى طرحريزى].
4. آيات قرآن اساسا اينطور نازل شده كه گاهى يك معنى،دو معنى،سه معنى درست - و بيشتر - در آن واحد از آن استنباط مىشود.
5. شنيدم در اردكان يزد به همين اصطلاح صحبت مىكنند،وقتى مىگويند: «فلانكساز فضلاست» يعنى از ثروتمندان است.
6. جمعه/10.
7. بقره/194.
8. [سخنرانى در سالهاى جنگ ويتنام ايراد شده است.]
9. نهج البلاغه،خطبه 106.
10. [افتادگى از نوار است.]
11. فصلت/34
نظرات شما عزیزان:

