![]() |
استدراج
«استدراج»كه در آيات ديگر قرآن با تعبيرات ديگرى آمده است،از جمله اصول و حقايقى است كه قرآن مجيد بيان كرده است.در رابطه انسان و نعمتها يا در رابطه انسان و بلايا و شدائد، فكرهاى كوتاه همين طور فكر مىكنند كه قرآن نقل كرد،يعنى يك چيز بيشتر نمىبينند: نعمت چيست؟مگر جز سلامتى و پول،نعمتى هم در دنيا وجود دارد؟پول نعمت مطلق، سلامتى نعمت مطلق،اولاد و فرزندان و عشيره نعمت مطلق،هر كسى كه خدا اينها را به او داد،اينها نعمت مطلق است و نعمت مطلق هم دليل بر تقرب در نزد خداست.مسلم اگر چيزى نعمت على الاطلاق باشد دليل بر قرب انسان به خداست.بلايا چيست؟مگر جز فقر بلايى وجود دارد؟مگر جز بيمارى بلايى وجود دارد؟مگر جز تنهايى و بىكسى بلايى در دنيا وجود دارد؟پس هر كس اين طور بود خدا زده است:فلان كس يك آدم خدا زده است.ما خدا زده هستيم،اگر خدا زده نبوديم كه اينهمه فقير نبوديم،اگر خدا زده نبوديم كه تن ما سالم مىبود.در صورتى كه مطلب اين طور نيست.عكسش هم نيست كه مال و ثروت بلاست،فقر نعمت است.هيچ كدام از اينها نيست.مال و ثروت با نوع عكس العملى كه انسان با داشتن مال و ثروت نشان بدهد مشخص مىشود كه بلاستيا نعمت.مال،ثروت،سلامت،فرزندان براى يك انسانى كه اينها را نعمتخدا مىبيند و مىداند و مغرور نمىشود و شكر اين نعمتها را بجا مىآورد،يعنى اين نعمتها را آنچنان استفاده مىكند كه رضاى الهى در آنهاست،مىشود نعمت. همينها به علاوه غرور و اسراف در نعمتهاى خدا و خرج كردن در راه نامشروع يا در آوردن از راه نامشروع،نقمتهاى الهى است.فقر هم همينطور است.اى بسا مردمى كه با داشتن فقر جهنمى هستند،براى اينكه عكس العملى كه در اين زمينه نشان مىدهند عكس العمل ناسپاسى،نارضايى،ناشكرى،كفر گويى و امثال اينهاست.
پس افرادى ممكن است كه متنعم به نعمتهاى ظاهرى باشند و هيچ اشكالى در كارشان پيش نيايد،بيشتر بايد از اين وحشت كنند كه نكند ما مغضوب پروردگار هستيم كه هيچ اشكالى در كار ما پيش نمىآيد.
در حديث است(همين را باز مولوى به شعر آورده است)كه در زمان شعيب مردى بود كافر نعمت،فاسق و فاجر،آمد به شعيب گفت كه شعيب!اين چگونه است،اينهايى كه شما اسمش را گناه گذاشتهايد من همه اين گناهها را مرتكب مىشوم،معلوم مىشود خدا مرا خيلى دوست دارد براى اينكه هرگز مرا معاقبه و اخذ نمىكند.شعيب در عالم وحى از خدا سؤال كرد كه اين بنده چنين مىگويد.به او وحى رسيد كه به او بگو كه ما مدتهاست كه تو را گرفتهايم و تو خودت خبر ندارى.همين كه اساسا ما هيچ اشكالى در كار تو به وجود نمىآوريم اين بدترين عقوبتهاست كه نمىخواهيم تو رويت به طرف ما بيايد.
اين،اخذ تدريجى است و در تعبير قرآن«استدراج»آمده است و يكى از بدترين عقوبتهاست، چون مجال و فرصت توبه كردن را از انسان مىگيرد،يعنى انسان مىرسد به حالى كه لطف و عنايتخداى متعال ديگر به هيچ نحو شامل حال او نمىشود و انسان اين مقدار شايستگى ندارد كه خدا او را با يك گرفتارى متوجه خودش كند.
فذرنى و من يكذب بهذا الحديث بگذار مرا و مردمى كه اين حديث و سخن و اين حقايق را دروغ مىپندارند،اينها را در همين دنيا مىگيريم،اما طورى مىگيريم كه خودشان هم نمىدانند گرفته شدهاند،عكسش را خيال مىكنند: سنستدرجهم من حيث لا يعلمون تدريجا و درجه به درجه اينها را مىگيريم از راهى كه خودشان نمىدانند.اينكه مىگويند مكر الهى،نه مكر به آن معناست كه يك انسان درباره انسان ديگر مكر مىكند،بلكه كارى است كه نتيجهاش نظير نتيجه يك مكر است،يعنى به طور پنهان و ناآشكار مىگيريم. و يمكرون و يمكر الله (1) ، و مكروا و مكر الله (2) .در همين جا هم كلمه«كيد»دارد. و املى لهم ان كيدى متين مهلتشان مىدهيم،كيد و مكر ما خيلى با متانت و حكيمانه است.تا اينجا قسمتى از اين مطلب بود.
نظرات شما عزیزان:

