![]() |
نظام خلقت
يكى از مسائل مهم و بلكه از مهمترين مسائل براى فكر بشر همين مساله خلقت و نظام خلقت است.انسان وقتى كه به اين دنيا چشم مىگشايد،تدريجا كه داراى درجهاى از تفكر مىشود قهرا اين سؤال براى هر انسان متفكرى پيدا مىشود-مگر اينكه انسانى در افق حيوانات باشد كه اين فكر برايش پيدا نشود-كه به قول حافظ:اين«سقف ساده بسيار نقش»چيست؟اين زمين ما چيست؟چرا شب مىآيد،روز مىآيد،بهار مىآيد،تابستان مىآيد، پاييز مىآيد،زمستان مىآيد،باز همان جريان تكرار مىشود؟در زمستان گياهان مىميرند،در بهار زنده مىشوند،تا تابستان به حد كمالشان مىرسند،پاييز فصل پژمردگى و افسردگى مىرسد،در زمستان مىميرند.سال آينده دو مرتبه همين نظام تكرار مىشود.اين حركاتى كه در بالاى سر ما در اين ستارگان هست چيست؟اين ستارگان چه هستند؟اين چراغهاى آويخته شده بالاى سر ما(تعبير«مصباح»تعبير خود قرآن است)چيست؟بعد انسان به كارهاى اين اشياء دقت مىكند،حساب مىكند:ماه مثلا براى چيست؟آيا چه اثرى روى اشياء دارد؟ اثرى دارد يا اثرى ندارد؟آيا اگر يكى از اينها را از اين نظام بر دارند باقى ديگر سر جاى خودشان مىتوانند كار بكنند،يا يك نظام بهم وابسته بهم پيوستهاى هست كه هر چيزى در جاى خودش وجودش لازم و ضرورى است؟و آيا اين كه وجود دارد هدفى را تعقيب مىكند؟ مقصدى در اينها هست؟خود اينها مقصدى دارند يا مقصدى ندارند؟اينها قهرا سؤالاتى است كه براى هر كسى پيدا مىشود.به قول نظامى:
مگر مىكرد درويشى نگاهى به اين درياى پر در الهى كواكب ديد چون شمع شب افروز كه شب از روى ايشان گشته چون روز بگفتى اختران استادهاندى زبان با خاكيان بگشادهاندى كه هان اى خاكيان هشيار باشيد در اين درگه شبى بيدار باشيد
خلاصه اينكه اينها براى چه حركت مىكنند؟
چه مىخواهند از اين محمل كشيدن چه مىجويند از اين منزل بريدن در اين محرابگه معبودشان كيست؟ از اين آمد شدن مقصودشان چيست؟
آيا اينها يك حركات بيهوده و لغوى است؟يا نه،راز و معنىاى دارد و آن راز و معنى را بايد كشف كرد.اصلا حرف قرآن و حرف انبياء اين است كه شما نه فقط تعبدا قبول كنيد،بلكه بايد به اين راز برسيد.اگر صرفا حركت كردن باشد،بروند و برگردند،هيچ مقصدى نداشته باشند، يعنى يك كار باطل و پوچ.ولى يك وقت هست كه همه اينها مثل اجزاء يك كارخانهاند.شما اگر وارد كارخانه عظيمى شويد،هزاران دستگاه جزء مىبينيد.در آنجا چرخها،تسمهها،انواع لولهها و انواع موتورها مىبينيد.مسلم اگر انسان يك دستگاه را به تنهايى نگاه كند،مىبيند مثلا تسمهاى دور چرخهايى دارد مىچرخد،دائم مىرود به نقطه اول و بر مىگردد.انسان اين را به تنهايى ببيند مىگويد چه كار بيهودهاى!چرا بر مىگردد سر جاى اول؟!ولى وقتى كه اين را در مجموعش حساب كند كه همه اينها جزء يك دستگاه هستند و يك هدف كلى را-هدفى كه به همه اينها مربوط مىشود و به هيچ كدام هم به تنهايى مربوط نيست-تعقيب مىكنند، آنوقت قهرا معنى خاصى پيدا مىكند.كسانى كه شب براى شب خيزى و عبادت بلند مىشوند،وقتى مىآيند بيرون براى مثلا تجديد وضو و مىرسند زير آسمان،سنت است كه اين آيات سوره آل عمران را بخوانند:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب.الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (2) .
در خلقت اين آسمانها و زمين و در اين آمد و شد شب و روز نشانههاست،اما براى صاحبان مغز،فكر،عقل(اينجا قرآن مطالبه عقل و فكر مىكند،مىگويد كه اين نشانهها را درك كنيد، ظاهر بين نباشيد،اينها را به عنوان نشانههايى براى حقيقت درك كنيد،يعنى اينها نشانههايى است از حقيقتى و از حقى)،اولوا الالبابى كه نه تنها صاحبان خرد و فكر هستند، صاحبان دل هم هستند،صاحب خردان و صاحبدلان.ببينيد قرآن چگونه ضميمه مىكند صاحبدل بودن را با صاحب فكر بودن،يعنى ايندو[بايد]با يكديگر توام بشود.«اولوا الالباب»صاحب عقل بودن و صاحب فكر بودن را ذكر مىكند و الذين يذكرون الله قياما و قعودا صاحبدل بودن را:آنان كه چه در حالى كه ايستادهاند و چه در حال نشسته[خدا را ياد مىكنند.]اين ايستاده و نشسته تقريبا دو حال مختلف را بيان مىكند،نه فقط مقصود همان ايستادن و نشستن ظاهرى باشد،آن هم بخواهد باشد بالاخره انسان يا ايستاده استيا نشسته استيا خوابيده،هر سه حال را بيان مىكند:در حالى كه ايستادهاند،در حالى كه نشستهاند،در حالى كه خوابيدهاند،يعنى ياد خدا از آنها جدا نمىشود،مثل عاشقى كه به هر چيزى و به هر كارى كه سرگرم باشد در آن عمق دلش هميشه آن معشوق را مىبيند،يعنى هيچ چيزى نمىتواند او را از معشوقش غافل كند. و يتفكرون فى خلق السموات و الارض در خلقت آسمانها و زمين فكر مىكنند و نتيجهاى كه مىگيرند اين است: ربنا ما خلقت هذا باطلا پروردگارا ما مىدانيم و ايمان داريم كه تو اينها را بيهوده نيافريدى،اين حركات بيهوده نيست،اين آمد و شدها بيهوده نيست.اينها بر اساس حقى و حقيقتى و براى منظورهاى حكيمانهاى است.
اين است كه در اينجا قرآن تعبيرش اين است،مىگويد:فكر كنيد،دقت كنيد،هر چه بيشتر فكر كنيد و دقت كنيد تا به يك راز پى ببريد.
اينجا يك تعبير عجيبى است:مىبينيد در مخلوقات رحمان تفاوت ميان اشياء وجود ندارد. «تفاوت وجود ندارد»يعنى چه؟آيا تفاوت وجود ندارد يعنى اختلاف و چند گونگى وجود ندارد؟ اين را كه خود قرآن جاى ديگر تاييد مىكند و بلكه خودش چند گونگى را يكى از آيات توحيد ذكر مىكند: و من اياته...و اختلاف السنتكم و الوانكم (3) اختلاف زبانهاى شما جزء آيات و نشانههاى الهى است.اختلاف رنگها و نژادها خودش يكى از آيات الهى است.نفس اختلاف و چند گونگى را نه تنها قرآن يك امر زائد و بيهودهاى نمىداند،جزء دلائل حكمت مىشمارد. پس تفاوت در اينجا به چه معناست؟اين،تفاوتى است كه با آن اختلاف منافات ندارد.حال قبل از آنكه اين[موضوع]را توضيح دهم،مطلبى را عرض كنم و آن مطلب اين است:
نظرات شما عزیزان:

