![]() |
نفاق چيست؟
نفاق يعنى دو چهرگى; اين كه انسان جورى باشد و طور ديگرى ارائه دهد.
اين خصلت گرچه يك خصلت نبايستى و مذموم است ولى در عين حال ناشى از كمال انسان است. يعنى از آنجا كه انسان در ميان حيوانات موجود تكامل يافتهتر است، لذا قدرت بر تصنع و ظاهرسازى دارد، حيوانات ديگر معمولا و اكثرا قدرت نفاق ندارند. تنها بعضى از حيوانات كه از نظر هوش اندكى كاملترند گاهى تا حدودى توانائى تصنع دارند.
مثلا هيچگاه مرغ و يا چهارپايانى از قبيل اسب و يا الاغ نمىتوانند چنين كارى كنند، ولى گربه در يك حدى مىتواند و لذا در هنگام شكار موش و يا گنجشك از اين قدرت استفاده كرده و با مخفى نمودن خود طعمه خويش را بدست مىآورد. روباه نيز چنين است و لذا ضرب كارانه به مقاصد خويش دست مييابد.
ولى هيچ حيوانى مانند انسان قدرت تصنع ندارد و براى اين كار تعبيرات ادبى گوناگونى بكار مىبرد. دو دوزه بازى، جوفروشى و گندم نمائى جملاتى است كه همين معنا را مىرساند و يا اينكه مىگويند فلان كس، با گرگ دنبه مىخورد و با چوپان گريه مىكند!
اينكه گفتم نفاق ناشى از تكامل انسان است دليلش ين است كه هرچه انسان بدوىتر است نفاقش كمتر است. كودك در كودكى نفاق ندارد و لذا در مجلسى كه نشسته است هر غذائى كه به او پيشنهاد مىكنند در صورتيكه تمايل داشته باشد مصرف مىكند و حتى اگر رغبت داشته باشد قبل از تعارف ديگران با گريه كردن اظهار تمايل مىنمايد. ولى آدم بزرگ در يك مجلس كه قرار مىگيرد با وجوديكه تمايل شديد به غذاهاى موجود دارد ولى وقتى به او تعارف مىشود مىگويد ميل ندارم. اين دروغ را بچه نمىگويد.
انسان هرچه از نظر تمدن پيش مىرود قدرت نفاق بيشترى مىيابد. بشر هزار سال قبل يكصدم نفاق بشر امروز را نداشت.
آيا توجه داريد كه بسيارى از الفاظى كه امروز رائج است الفاظ منافقانه است؟! مثلا كلمه «استعمار» كه در اصل لغت بسيارى كلمه خوبى است، چنانكه قرآن هم آنرا به صورت معناى اصلى استعمال فرموده است: هو الذى انشاء كم من الارض و استعمركم فيها فاستغفروه (هود 61)
خدا همان كسى استكه شما را از زمين بوجود آورد و شما را در زمين استعمار كرد.
استعمار از باب استفعال است و از ماده عمران گرفته شده است. يعنى از شما طلب كرده عمران زمين را. شما را خلق كرده در روى زمين، و مكلف كرده است كه زمين را عمران و آباد كنيد. پس استعمار يعنى بدنبال آبادى رفتن.
كشورهاى استعمارگر هر جا كه مىرفتند نمىگفتند ما آمدهايم منافع شما را بچاپيم و منابع زير زمينى شما را ببريم. بلكه مىگفتند ما آمدهايم سرزمين شما را آباد سازيم و به ظاهر هم همين كارها را هم مىكردند مثلا يكى دو تا جاده هم مىكشيدند. ولى هزار برابر آنچه كه براى مردم كار مىكردند از منافع آنها مىبردند. و بدين وسيله مردم آن كشورها را بنده خويش مىساختند پس استعمار يك لغت منافقانه است، يعنى در عين اين كه معنى درستى دارد ولى به صورت واقعى بكار نمىرود.
مبلغين مسيحى كه در اصطلاح آنان را مبشرين مىگويند پيشقراولان استعمار بودند يعنى هميشه پاى استعمار را آنها به كشورهاى استعمارزده باز مىكردند يعنى اول بصورت يك نفر مبلغ مذهب وارد اين كشورها شده و آنان را به اوصاف عيساى مسيح و مادرش مريم عذرا، سرگرم مىساختند ولى پس از مدتى مردم مىديدند كه در زير اين سرپوشهاى مذهبى تمام سرمايههاى مادى آنان رفته است.
يكى از افريقائيها گفته است روزى كه اروپائيها به كشورهاى ما آمدند ما زمين داشتيم و آنها انجيل بدست داشتند ولى پس از گذشتن 40 - 50 سال ديديم انجيل دردست ما مانده است و زمينها در دست آنان است!! اين است معناى نفاق!و البته اين كه قرآن راجع به منافقين زياد سخن مىگويد، در حقيقت هشدارى است به مسلمانان كه همواره بايستى مواظب منافقين باشند و فريب آنها را نخورند زيرا منافق اختصاص به صدر اسلام ندارد، در هر زمانى كنافق وجود دارد كه در ميان صفوف مسلمانان رخنه مىكنند و تظاهر به اسلام مىنمايند و از شتخنجر مىزنند.
اصطلاح ستون پنجم را شايد شنيده باشيد، گويا در جنگ بينالملى اول يكى از ارتشها چهار ستون علنى داشت كه با اسلحه گرم به دشمن حمله مىكرد. ولى گروهى را نيز قبلا بداخل ارتش مخالف فرستاده بودند كه آنان را اغفال مىكردند و چنانكه مىگويند پيش از چهار ستون علنى، اين ستون مخفيانه كار مىكرد. نام آنها را ستون پنجم گذاشتهاند. كه در داخل صفوف تظاهر به محبت مىكنند ولى در باطن به نفع گروه خودشان دركارند.
قرآن مىگويد:
هميشه خطر ستون پنجم حامعه مسلمانان را تهديد مىكند، كسانيكه مىگويند: آمنا بالله و باليوم الاخر و ماهم بمؤمنين. ما ايمان به خداوند و به روز قيامت آوردهايم ولى دروغ مىگويند.
نظرات شما عزیزان:

