![]() |
آزادى عقيده
مطلب ديگرى كه بايد عرض كنم و در عصر ما مخصوصا زيادمطرح مىشود اين است كه مىگويند اينكه اسلام مىگويد مشركينى راكه پيمانى با شما ندارند يا پيمانى داشتهاند و آن را نقض كردهاند بههيچ شكل تحمل نكنيد،به آنها مهلت بدهيد،بعد از مهلت اگر توبهكردند و اسلام اختيار نمودند،بسيار خوب،اگر توبه نكردند و سر سختى نشان دادند آنها را بكشيد،و اگر آمدند دنبال اينكه حقيقت را بفهمندبه ايشان پناه و امنيت بدهيد و در غير اين صورت آنها را بكشيد،آيا اينبا اصل آزادى عقيده كه امروز جزء حقوق بشر به شمار مىرود منافاتدارد يا نه؟و اگر منافات دارد چگونه مىشود اين مطلب را توجيهكرد؟يكى از حقوق اولى بشر آزادى عقيده استيعنى انسان در عقيدهخودش بايد آزاد باشد،و قانون حقوق بشر اجازه نمىدهد كه متعرضكسى بشوند به خاطر عقيدهاى كه انتخاب كرده است;و حال آنكهقرآن تصريح مىكند كسانى كه عقيده شرك را پذيرفتهاند شما به هيچشكل آنها را تحمل نكنيد.البته كسانى كه عقيده غير اسلامى ديگرىمثل مسيحيت و يهوديت و مجوسيت را اختيار كردهاند،اسلام متعرضآنها نمىشود،ولى نسبت به مشركين مىگويد اگر چنين عقيدهاىانتخاب كردهاند شما ابتدا مهلتشان بدهيد و در يك شرائط معينى اگرنپذيرفتند آنها را به كلى از بين ببريد.آيا اين دستور با اين اصل سازگاراستيا نه؟همچنين با اصل ديگرى كه در خود قرآن هست چطور؟
مگر قرآن نمىگويد: لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى دركار دين اكراه و اجبارى نيست.از يك طرف قرآن مىگويد در كاردين اكراه و اجبارى وجود ندارد و از طرف ديگر در اينجا اعلام بهبرائت مىكند مىگويد: برائة من الله و رسوله ،بعد هم مىگويد:
فاذا انسلخ الاشهر فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم [هنگامىكه اين چند ماه گذشت مشركين را هر جا يافتيد بكشيد.]چرا؟
«فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم» ،در صورتى كه «لا اكراهفى الدين» [اين چگونه است؟] مسئله آزادى عقيده،امروز به عنوان حقى از حقوق بشر شناخته شده.مىگويند حقى است طبيعى وفطرى كه هر كسى اختيار دارد هر عقيدهاى كه دلش مىخواهدانتخاب كند.اگر كسى بخواهد به خاطر عقيده شخص ديگر،متعرضاو بشود،با حقى كه طبيعت و به اصطلاح خلقت به بشر داده استمبارزه كرده و در واقع ظلم كرده است.
ولى اساس اين حرف دروغ است.بشر حق فطرى و حقطبيعى دارد ولى حق طبيعى و فطرى بشر اين نيست كه هر عقيدهاى راكه انتخاب كرد،به موجب اين حق محترم است. مىگويند انسان ازآن جهت كه انسان است محترم است،پس اراده و انتخاب انسان هم محترماست.هر چه را انسان خودش براى خودش انتخاب كرده،چون انساناست و به اراده خودش انتخاب كرده كسى حق تعرض به او را ندارد.
ولى از نظر اسلام اين حرف درست نيست.اسلام مىگويد انسان محترماست ولى آيا لازمه احترام انسان اين است كه انتخاب او محترمباشد؟!يا لازمه آن اين است كه استعدادها و كمالات انسانى محترمباشد؟لازمه احترام انسان اين است كه استعدادها و كمالات انسانمحترم باشد يعنى انسانيت محترم باشد.
مثالى عرض مىكنم:انسان كه انسان است.به موجب يكسلسله استعدادهاى بسيار عالى است كه خلقت در انسان قرار دادهاست.قرآن هم مىفرمايد: و لقد كرمنا بنى آدم (5) ما بنى آدم را محترم ومورد كرامتخودمان قرار دادهايم.انسان فكر و انديشه دارد،استعدادعلمى دارد و اين در حيوانات و نباتات و جمادات نيست.به همين دليلانسان نسبت به يك حيوان يا گياه محترم است. و علم آدم الاسماءكلها (6) خداوند همه اسماء و شؤون خودش را به آدم آموخت. نمىگويد بهگوسفند يا اسب يا شتر آموخت.كمال انسان در اين است كه عالمباشد.انسان يك سلسله استعدادهاى اخلاقى و معنوى دارد،مىتواندشرافتهاى بزرگ اخلاقى داشته باشد، احساسات بسيار عالى داشته باشدكه هيچ حيوان و گياهى اينگونه چيزها را نمىتواند داشته باشد.انسانبودن انسان به هيكلش نيست كه همين قدر كه كسى روى دو پا راهرفت و سخن گفت و نان خورد،اين ديگر شد انسان.اين انسان بالقوهاست نه انسان بالفعل.بنابراين ممكن است بزرگترين جنايتها را برانسان خود انسان بكند يعنى من به عنوان يك انسان نسانيتخود را بهدستخودم از بين ببرم،انسانى باشم جانى بر انسان.من اگر به ارادهخودم عليه كمالات انسانى خودم اقدام بكنم،انسان ضد انسانم و درواقع حيوان ضد انسانم.من اگر دشمن علم از آب درآمدم و گفتم علمبراى بشر بد است،يك انسان ضد انسانم و بلكه غلط است بگويند«انسان ضد انسان»بايد بگويند حيوان ضد انسان،يك انسان بالقوهبر ضد انسانيت واقعى و حقيقى.من اگر بر ضد راستى و امانت كهشرافتهاى انسانى است قيام بكنم و مثل«ماكياول»طرفدار سيادتباشم و بگويم اساسا اخلاق و انسانيت و شرافت و امانت،حربه افرادقوى است عليه ضعفا،و اساس سيادت است،يك انسان ضد انسانم.
شريفترين استعدادهايى كه در انسان هست بالا رفتن به سوىخدا است: يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحافملاقيه (7) ،مشرف شدن به شرف توحيد است كه سعادت دنيوى واخروى در گرو آن است.حالا اگر انسانى بر ضد توحيد،كارى كرد،او انسان ضد انسان استيا بگوئيم حيوان ضد انسان است.بنابراينملاك شرافت و احترام و آزادى انسان اين است كه انسان در مسيرانسانيت باشد.انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت نه انسانرا در هر چه خودش انتخاب كرده بايد آزاد گذاشت و لو اينكه آنچهانتخاب مىكند بر ضد انسانيت باشد.كسانى كه اساس فكرشان درآزادى انسان،آزادى خواست انسان استيعنى هر چه انسان بخواهددر آن آزاد باشد،گفتهاند«انسان در انتخاب عقيده آزاد است».بساعقيدهاى كه انسان انتخاب مىكند بر ضد انسان است،بر ضد خودشاست.
نظرات شما عزیزان:

