![]() |
شرافت انسانى
بحثى است كه امروز زياد مطرح استخصوصا در ميانكسانى كه درباره مسائل حقوقى مىانديشند و آن،مسئله«شرافتانسانى»يا به تعبيرى كه در مقدمه اعلاميه جهانى حقوق بشر آمده است«حيثيت انسانى»است.ادعا مىكنند كه انسان يك شرافت وحيثيت بالخصوصى دارد كه به موجب آن شرافت و حيثيت،يكاحترامى دارد كه غير انسان از حيوان و نبات و جماد،چنين احترامى راندارد.و لذا مثلا مىگويند خون هر انسانى محترم است اما نمىگويندخون هر حيوانى محترم است.مىگويند شرافت انسانى يك چيز ديگراست. همچنين مىگويند آزادى انسان محترم است،يعنى آزادى را به غيرانسان تعميم نمىدهند.
هستند در ميان افراد بشر،افرادى مثل هنديها كه مىگويندخون بعضى حيوانات محترم است،در درجه اول گاو،و بعد حيواناتديگرى كه گوشتشان خورده مىشود.هنديها هم خون حيوانهايى نظيرحشرات يا موذيها را محترم نمىدانند و مثلا نمىگويند خون يك مار ياعقرب يا مگس يا زنبور و يا پشه محترم است.يعنى همان هندى كه ازگوشت مرغ و گوسفند و گاو و شتر،و از كشتن اينها اجتناب مىكند،از اين كه در اطاقش«ددت»بزند و يكدفعه صدها و بلكه هزارها پشه رابىجان بكند اعراضى ندارد.به علاوه،مسئله،تنها كشتن و بىجانكردن نيست،سلب ساير آزاديها هم هست.يك فيل يا اسب در ابتداحيوانى بوده است آزاد كه ما مىگوئيم وحشى.آزاد مىگشته در ميانكوهها و جنگلها و بيابانها.آيا اين حيوان به اختيار خودش آمد در ميانانسانها و گفت:اى انسانها مرا اهلى كنيد،بر من سوار شويد،مرا بهگارى ببنديد،از من باركشى بكنيد؟نه.ولى انسانها از اينها استفادهمىكنند،خودشان را مالك مىدانند و آنها را مملوك،و هيچگاه دربارهآزادى و شرافتحيوانى حيوانها بحث نمىكنند كه آنها هم جاندارند،يك شرافت ذاتى دارند،آزاد به دنيا آمدهاند و بايد آزاد زيست كنند،پس تمام حيوانات را كه استخدام و اهلى كردهايم رها كنيم،حتى ازپشم گوسفندها هم استفاده نكنيم، گاندى از شير بزش هم استفادهنكند چون همين كه وى بزى را گرفته است و از شير او استفاده مىكند،برده گرفتن يك حيوان است.
ما اكنون نمىخواهيم روى اين مسئله بحث بكنيم چون دامنهدرازى دارد.هم بشرهاى ديندار و هم بشرهاى غير ديندار،هر دو يكشرافتى را براى انسان ادعا مىكنند كه انسان را لااقل اشرف ازحيوانات مىدانند و لهذا براى انسان حقوق و آزاديهايى قائلند كه آنحقوق و آزاديها را براى حيوانات قائل نيستند.ما فعلا بحثمان در ما قبلاين مطلب نيست كه چرا براى انسان اين شرافت را قائل شدهاند وبراى غير انسان قائل نشدهاند.بحث ما از ما بعد اين مطلب است كهحالا كه براى انسان چنين شرافتى قائل شدهاند و براى حيوانها قائل نشدهاند ما از اين اشخاص مىپرسيم شرافت انسان به چيست؟آياشرافت انسان به جان داشتن است؟ همه جاندارها جان دارند.پشه همجاندار است.به چشم داشتن است؟حيوان چشمدار در دنيا زياداست.به حافظه داشتن است؟حيوان حافظهدار در دنيا زياد است.
بايد يك چيزى در انسان وجود داشته باشد كه اسمش انسانيت استو در حيوانها وجود ندارد.اگر كسى قائل شد كه در انسان يك حقايقىوجود دارد مافوق حيوانى،آنوقت مىتواند براى انسان يك شرافتى قائلبشود كه به موجب آن شرافت،خون انسان محترم مىشود ولى خونحيوانها محترم نيست،آزادى انسان محترم مىشود و آزادى جاندارانديگر محترم نيست;و الا اگر صرفا بگوئيم چون ما نسل بشر هستيم يامستقيم القامه هستيم و جانداران ديگر چنين نيستند[پس داراىشرافت مىباشيم]مىگويند اين كه دليل نشد.
حقيقت اين است كه ما يا بايد براى انسان هيچ شرافت وامتيازى-به معناى مذكور-نسبت به حيوانات قائل نشويم وهيچكدام را محترم نشماريم،و اگر انسان را محترم مىشماريم همهجانداران را به طور مساوى محترم بشماريم،كه در اين صورت هيچ فرقىنيست ميان كشتن يك مگس و كشتن يك انسان;و يا اگر مىخواهيمامتياز قائل بشويم،از نسل بشر بودن نمىتواند ملاك باشد.
منطق قرآن همين است.مىگويد يك انسان به صرف اينكه ازنسل بشر است نمىتواند احترام بيشترى از حيوانات را ادعا بكند.يكانسان به موجب آنكه انسان است و شرافتهاى ذاتى انسانى و كمالاتمختص انسانى را دارد مىتواند محترم باشد.يكى از امورى كه لازمه انسانيت انسانهاست،مسئله محترم شمردن پيمان و قرارداد است.
انسان،انسان است نه به اينكه حرف بزند،بلكه به اينكه در حالى كهمىتواند دروغ بگويد راست بگويد.انسان،انسان است به اينكه بهاختيار خودش پيمان ببندد و در حالى كه برايش ممكن استخيانتبكند،روى پيمانش بايستد و لو به ضرر خودش باشد.البته نمىگويممنحصر به اينهاست،اينها از نشانههاى انسانيت است.
اين است كه قرآن وقتى مىخواهد بگويد اينها از هر جنبندهاىپستتر هستند و از آن شرافتى كه براى انسان هست كه و لقد كرمنابنى آدم و حملناهم فى البر و البحر (1) در اينها وجود ندارد،اينها ازاسب و شتر و الاغ پائينترند،از حشرات پائينترند،مظاهر ضد انسانىآنها را ذكر مىكند.مىگويد انسانى كه آن اوليات انسانيت را كهراستگويى و امانت و وفاى به عهد است واجد نباشد،او فقط يكحيوان است و بيش از يك حيوان احترام ندارد،بلكه بودن او درجامعه انسانيت-اگر قابل اصلاح نباشد-جز زيان بر انسانيتچيزى نيست.اين است كه اين آيات،مقدمه آيات جهاد است.
مىخواهد بگويد ما اگر اجازه جهاد مىدهيم،در زمينه انسانهايىاست كه در واقع انسان نيستند.اول اين مقدمه را ذكر مىكند كه اينهااز هر جنبندهاى پستتر هستند،پس اگر كشتن عقرب جايز است،كشتن اينها هم جايز مىباشد.به چه دليل؟به دليل اينكه پيمان درنظر اينها كوچكترين احترامى ندارد.نه اينكه يك بار نقض مىكنند.
اساس وجودشان پيمانشكنى است.هر وقت پيمانى مىبندند،در آنته دلشان تصميمشان بر اين است كه اگر فرصتى پيدا كردند پيمان رانقض كنند.وفاى به پيمان دستور قرآن است.در سوره توبه مىفرمايد:
اى پيغمبر!اگر با مشرك هم،پيمان بستى بايد به پيمان خودت وفادارباشى.تا آنها پيمان را نقض نكردهاند تو نبايد پيمان را نقض كنى. فمااستقاموا لكم فاستقيموا لهم (2) مادامى كه آنها با استقامت به نفع شمايعنى به نفع پيمانى كه با شما بستهاند،ايستادهاند شما هم بايد بايستيد.
يا در آيه ديگر مىفرمايد: فاتموا اليهم عهدهم الى مدتهم (3) بامشركين هم كه پيمان بستيد، تا پايان مدت،عهد خودتان را محترمبشمريد.
نظرات شما عزیزان:

