عقد اخوت ميان مسلمانان

اسلام:دین:مذهب:دانلود:مطالب مذهبی:دانلود مذهبی:اندروید:نرم افزار:موبایل:کامپیوتر:شیعه

عقد اخوت ميان مسلمانان


عقد اخوت ميان مسلمانان

اينجا يك مسئله‏اى است كه بايد آن را عرض كنم و آن اين‏است كه پيغمبر اكرم هنگامى كه مهاجرين از مكه به مدينه آمدند-همانطور كه مكرر شنيده‏ايد-ميان آنها و انصار عقد اخوت يعنى‏پيمان برادرى برقرار كرد:هر يك از مهاجرين را با يكى از انصار;ياخودشان همديگر را انتخاب مى‏كردند و پيغمبر اكرم آنها را برادر يكديگرقرار مى‏داد.مسئله برادر خواندگى يا عقد اخوت،الآن هم مطرح‏است.لابد در كتابهاى دعا مثل‏«مفاتيح‏»خوانده‏ايد كه در روزهجدهم ماه ذى الحجه كه روز غدير است،سنت است كه مسلمانان بايكديگر صيغه برادرى بخوانند،و پس از آن حقوقى بر يكديگر علاوه‏پيدا مى‏كنند،مثلا به يكديگر حق پيدا مى‏كنند كه يكديگر را در مواقع‏دعا فراموش نكنند،حق پيدا مى‏كنند كه در قيامت از يكديگر شفاعت‏كنند،حق پيدا مى‏كنند كه در خوبيها هر يك ديگرى را مقدم بداردبر ديگران،و از اين قبيل.

 

گفتيم پيغمبر اكرم در صدر اسلام عقد اخوت بست ميان‏مهاجرين و انصار و حتى در ابتدا ميان آنها ارث برقرار كرد يعنى گفت‏اينها از يكديگر ارث مى‏برند.البته اين يك حكم استثنائى بود براى مدت معين.اگر يك مهاجر مى‏مرد،چيزى اگر داشت به برادرانصارى او مى‏رسيد،و بر عكس.در آن مدتى كه مسلمين در مضيقه‏بودند پيغمبر اين حكم را برقرار كرد،بعد حكم را برداشت و فرمود ارث‏بر همان اساس قرابت و خويشاوندى است،كه هنوز هم اين حكم باقى‏است.و در همان جاست كه مسئله برادرى پيغمبر با امير المؤمنين مطرح‏است.اين را اهل تسنن هم قبول دارند.پيغمبر اكرم ميان هر يك ازمهاجرين و انصار عقد اخوت بست و طبق قاعده بايد ميان على(ع)كه‏از مهاجرين است و يكى از انصار عقد اخوت برقرار بكند ولى باهيچيك از انصار عقد اخوت برقرار نكرد.نوشته‏اند كه على(ع)آمدنزد پيغمبر و فرمود:يا رسول الله!پس برادر من كو؟شما هر كسى را بايكى برادر كرديد.برادر من كو؟فرمود:انا اخوك من برادر تو هستم.

 

اين يكى از بزرگترين افتخارات امير المؤمنين است كه نشان مى‏دهدامير المؤمنين در ميان صحابه پيغمبر يك وضع استثنائى دارد،او رانمى‏شود با ديگران همسر كرد،هم ترازو قرار داد،و الا خود پيغمبر على‏القاعده بايد مستثنى باشد و تازه اگر هم مستثنى نباشد،پيغمبر هم ازمهاجرين است و بايد با يكى از انصار عقد اخوت ببندد،و على(ع)هم‏با يكى از انصار.ولى نه، ميان خودش و على(ع)عقد اخوت بست.

 

اين بود كه اين سمت برادرى و اين شرف برادرى براى هميشه براى‏على(ع)باقى ماند و خود حضرت از خودش به اين سمت‏ياد مى‏كند وديگران هم مى‏گويند:اخو رسول الله برادر پيغمبر. على پسر عموى‏پيغمبر بود از نظر نسب،ولى مى‏گويند برادر پيغمبر.به اعتبار همين‏است.در اين وقت[وقت بستن عقد اخوت ميان مهاجرين و انصار، رسول خدا]فرمود:اينها ولى يكديگرند.تا يك مدت موقتى اين‏ولايت،اثرش ارث بردن هم بود كه از يكديگر ارث مى‏بردند. اين‏دو دسته.

 

و الذين آمنوا و لم يهاجروا آنان كه ايمان دارند اما هجرت‏نكرده‏اند.خيليها بودند كه نتوانستند از مال و ثروتشان،ازخويشاوندانشان،از زن و بچه‏هاشان بگذرند. ما لكم من ولايتهم‏من شى‏ء حتى يهاجروا .آنها در اين ولايت‏شريك نيستند،تا وقتى‏كه مهاجرت كنند. اينها الآن كه آنجا مانده‏اند جزو آنها هستند.البته‏مسلمان‏اند،ولى در اين روابط نزديك ولايتى كه مسلمين نسبت به‏يكديگر دارند شريك نيستند.قرآن استثنا مى‏كند،مى‏گويد ولى اين كه‏مى‏گويم آنها با شما برادر نيستند نه به معنى اين است كه آنها مثل كافران‏هستند.نه،اگر روزى احتياج به كمك داشته باشند و از شما كمك‏بخواهند و كمك كردن هم براى شما جايز باشد-نه اينكه از شماكمك بخواهند مثلا عليه قومى كه با شما عهد و پيمان بسته‏اند-دراين صورت بايد كمكشان بدهيد.اما اين در موردى است كه آنها از شماكمك بخواهند.در غير اين مورد،حقوقى كه ساير مسلمين نسبت به‏يكديگر دارند براى آنها محفوظ نيست،چون آنها هنوز در بلد كفرهستند،نيامده‏اند جزو جامعه اسلامى.

 

و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر الا على قوم‏بينكم و بينهم ميثاق .اما اگر در راه دينشان از شما كمك بخواهند بايد به‏آنها كمك كنيد مگر آنكه كمك بخواهند از شما عليه قومى كه شما باآنها قرارداد بسته‏ايد.اگر يادتان باشد در آيات پيش ما مسائلى را طرح كرديم راجع به اينكه قرآن مى‏فرمايد اگر با مشركين هم قرارداد صلحى‏امضاء بكنيد،يك پيمانى امضاء بكنيد،آن قرارداد را بايد محترم‏بشماريد مگر آنكه اين قرارداد از طرف آنها نقض بشود يا علائم قطعى‏اين كه تصميم بر نقض آن دارند آشكار شود،يعنى نگرانى تصميم بر نقض‏از سوى آنها،پيدا بشود.ولى اگر صرفا نگرانى است و هنوز نقض‏نكرده‏اند حق نداريد آنها را غافلگير كنيد.بايد به آنها اعلام بكنيد كه‏ما ديگر قرارداد خودمان را نقض كرديم: و اما تخافن من قوم خيانة‏فانبذ اليهم على سواء به آنها اعلام كن كه قراردادى بين ما نيست،بنابراين برابر يكديگر هستيم و هيچ تعهدى نسبت به يكديگر نداريم.

 

پس قرآن جايز مى‏شمارد كه اگر مسلمين در جائى مصلحت‏بدانند،با كفار قرارداد صلح يعنى قرارداد عدم تعرض ببندند;و مادامى‏كه مواد آن قرارداد از طرف دشمن نقض نشده است‏يا علامت نقض‏پيدا نشده است بايد آن را محترم بشمارند.لذا در اينجا مى‏گويد اگرمسلمانانى كه در بلاد كفر زندگى مى‏كنند از شما كمك بخواهند،شماكمك بدهيد مگر كمك عليه قومى باشد كه شما با آنها پيمان عدم‏تعرض بسته‏ايد كه اگر بخواهيد كمك بدهيد بايد بر خلاف پيمان‏رفتار كنيد.در اينجا نبايد كمك كنيد.

 

و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض اما كافران خودشان بايكديگر پيوند دارند.همانطور كه بعضى از مفسرين مخصوصا علامه‏طباطبائى در تفسير«الميزان‏»مى‏فرمايند،قرآن در اينجا نمى‏خواهدتكليف براى كفار تعيين كند.كفار كه تابع دستور اسلام نيستند.

 

مى‏خواهد بگويد بين خود آنها ولايت هم پيمانى و همكارى وجود دارد; شما جزو آنها نشويد. آنوقت مى‏بينيم كه قرآن در اينجا چه تهديدى‏مى‏كند: الا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير اگر اين ترك‏ولاء كفار را در ميان خودتان حفظ نكنيد فتنه و فساد بزرگى در روى‏زمين پيدا مى‏شود.

 

ما مسلمانها نشسته‏ايم چشمهاى خودمان را بسته‏ايم،پيوسته‏مى‏گوئيم چرا ما مسلمانها اين جور شكست‏خورده هستيم؟چرا مامسلمانها ذليل هستيم؟خيال مى‏كنيم همين قدر كه ما اذان و اقامه گفتيم‏و نماز خوانديم ديگر مسلمانيمان كامل است;ما كه اشهد ان لا اله‏الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله مى‏گوئيم بنابراين مسلمان‏كامل هستيم.در حالى كه اسلام يك دستورهاى ديگرى هم دارد.ازمهمترين دستورهاى اسلام همين دستور روابط خاص اجتماعى ميان مامسلمين است،همين كه مى‏گويد اگر نكنيد اوضاع خيلى خراب است.

 

ما نكرديم اوضاع هم خراب است.اين خيلى واضح است:به اندازه‏اى‏كه ما مسلمين خودمان عليه يكديگر فعاليت مى‏كنيم دشمنان ما عليه مافعاليت نمى‏كنند.چندى پيش ديدم يك آقاى محترمى اظهار ناراحتى‏مى‏كرد كه فلان شخص گفته است هيچ فرق نمى‏كند كه فلسطينيهااسرائيليها را بكشند يا اسرائيليها فلسطينيها را بكشند!از يك طرف قرآن‏مى‏گويد: و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض الا تفعلوه تكن فتنة‏فى الارض و فساد كبير ،از طرف ديگر ما مى‏گوئيم اسرائيل كه‏الد الخصام مسلمين است‏يعنى مسلمين دشمنى عنودتر و خطرناكتر ازاسرائيلى‏ها ندارند،هيچ فرق نمى‏كند كه آنها فلسطينيها را بكشند و يافلسطينيها آنها را. بعد هم مى‏خواهيم يك ملت‏سعادتمند باشيم.من با شنيدن اين حرف ياد آن حديث افتادم. حديث معروفى است در تفسيرامام عسكرى(ع)،و از قديم يادم هست.امام راجع به بعضى از آنهائى‏كه نامشان علماست و در آخر الزمان پيدا مى‏شوند مى‏فرمايد:هم اضرعلى ضعفاء شيعتنا من جيش يزيد على الحسين بن على عليه‏السلام و اصحابه (5) .يعنى ضرر اينها بر امت اسلام از لشكر يزيد برحسين بن على(ع)بيشتر است.واقعا هم همين طور است.آدمى كه اين‏فكر را در ميان مردم تبليغ بكند،ضررش بر اسلام از لشكر يزيد بر امام‏حسين كمتر نيست.

 

الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و الذين آوواو نصروا اولئك هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق كريم بارديگر از مهاجرين و انصار تجليل و تعظيم مى‏كند:آن با ايمانان، آن‏مهاجران،آن مجاهدان در راه خدا،و اين انصار كه پناه دادند و يارى‏كردند آنها را،اينها مؤمنين حقيقى هستند.معلوم مى‏شود كه وقتى انسان‏پاكباخته شد،در راه ايمان و عقيده خودش از همه چيز گذشت،علامت‏اين است كه مؤمن حقيقى است. لهم مغفرة و رزق كريم خداگذشته‏هاى اينها را مى‏آمرزد و خدا روزى بزرگوارى به اينها عنايت‏مى‏كند.مقصود از روزى فقط خورد و خوراك نيست;يعنى نعمتهايى‏آنچنان بزرگوارانه به اينها عنايت مى‏كند كه شما تصورش را نمى‏كنيد.

 

و الذين آمنوا من بعد و هاجروا و جاهدوا معكم .تا اينجاهمه‏اش صحبت از مهاجرين اولين[و انصار]بود.و اما آنان كه ايمان‏آوردند ولى بعدها ايمان آوردند نه در آن دوران بسيار سخت،و مهاجرت‏كردند و بعد هم پابپاى شما مجاهده كردند فاولئك منكم اينها هم ازشما هستند. معنايش اين است كه البته در درجه شما نيستند اما از شماهستند.اينها را هم از خودتان خارج ندانيد.يعنى حكم مهاجرين رادارند،جزء جامعه اسلامى هستند،جزء اين پيكر هستند اما هرگز اينهابه درجه آن مهاجرين اولين و آن انصار نمى‏رسند. و اولوا الارحام‏بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله ان الله بكل شى‏ء عليم .چون‏در اين آيات،زياد از نزديك بودن مؤمنين به يكديگر سخن رفته است،از اينكه اينها نزديكترين افراد به يكديگر هستند،و به اصطلاح صحبت‏از پيوند روحى و معنوى است،مخصوصا با توجه به اين كه تواريخ‏مى‏گويند پيغمبر اكرم براى يك مدت موقت ارث هم در ميان آنها برقراركرد;براى اينكه مسلمين خيال نكنند كه پيوند جسمانى به كلى بى‏اثراست،هر چه هست پيوند معنوى است و بنابراين در مسئله ارث كه‏انتقال مال و ثروت است،مال و ثروت فقط به برادران مسلمان‏مى‏رسد نه به خويشاوندان نسبى و سببى،قرآن مى‏گويد: اولوا الارحام‏بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله لكن خويشاوندان به يكديگراولويت دارند.يعنى در مسئله ارث،باز آنچه حاكم ست‏خويشاوندى‏است نه چيز ديگر. ان الله بكل شى‏ء عليم خدا به همه چيز دانا وآگاه است.

 

در اينجا سوره مباركه انفال پايان مى‏پذيرد و بعد سوره برائت‏شروع مى‏شود.توضيح مختصرى راجع به سوره برائت عرض مى‏كنم و بعدتفسير مفصل آن باشد براى هفته آينده انشاء الله. در ميان سوره‏هاى قرآن يك سوره داريم كه اول آن فاقد بسم‏الله است،و آن،سوره برائت است.قرآن را كه مى‏گويند 114 سوره‏است به اعتبار اين است كه سوره برائت را هم سوره مستقل و جدا ازسوره انفال شمرده‏اند.راجع به اين كه چرا اين سوره‏«بسم الله‏»ندارد دووجه است.يك وجه اين است كه اساسا«برائت‏»يك سوره مستقل‏نيست،تتمه سوره انفال است.اتفاقا آياتش هم از سنخ مطالب آيات‏«انفال‏»است.ممكن است بگوييد اثر اين امر چيست كه ما بگوئيم‏اين دو تا يك سوره است‏يا دو سوره.البته اثرش در دو حالت مذكورفرق مى‏كند. به عقيده ما شيعيان،در نماز،بعد از حمد يك سوره كامل‏را بايد خواند.اگر بگوئيم‏«انفال‏»و«برائت‏»يك سوره است پس‏چنانچه كسى‏«انفال‏»را شروع بكند بايد برائت را هم بخواند،و اگربگوئيم‏«انفال‏»و«برائت‏»دو سوره است،يكى از اين دو را كه‏بخواند كافى است و بلكه ديگرى را نمى‏تواند بخواند چون قران بين‏سورتين است و قران بين سورتين اشكال دارد. ولى قول ديگر اين است‏كه سوره برائت يك سوره مستقل است.اگر بگوئيم سوره مستقل چرا«بسم الله‏»ندارد،مى‏گويند علتش اين است كه اين سوره،سوره‏غضب است،سوره اعلام جنگ و اعلام خطر به كفار است.اين سوره‏در سال نهم هجرى نازل شده است.مى‏دانيد كه پيغمبر اكرم در سن‏چهل سالگى مبعوث شدند.13 سال در مكه بسر بردند و عده‏اى درمكه مسلمان شدند.آن سيزده سال فوق العاده براى پيغمبر و مسلمين‏رنج‏آور بود.ده سال آخر عمرشان در مدينه بودند(پنجاه و سه سالگى‏آمدند به مدينه،ده سال هم در مدينه بودند و در شصت و سه سالگى از دنيا رفتند).در اين ده سال مدينه سالهاى اول آن سختتر از سالهاى‏پيش بود.

 

در سال هشتم هجرت مكه را فتح كردند.البته قبلا فتوحاتى‏نصيب مسلمين شده بود،ولى مكه كه فتح شد ديگر اسلام قدرت‏خودش را در جزيرة العرب تثبيت كرد. اذا جاء نصر الله و الفتح ورايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربك‏و استغفره انه كان توابا .بعد از فتح مكه،كفار قريش،هم پيمان بامسلمين بودند،يك پيمانكى با مسلمين داشتند گو اينكه آن را نقض‏كرده بودند.ولى هنوز قريش در حال شرك و بت‏پرستى بسر مى‏بردند،مسلمين هم در حال خداپرستى،اما با همديگر همزيستى داشتند.ايام‏حج پيش آمد.مسلمين براى انجام حج از مكه خارج شدند،قريش هم‏خارج شد،با تفاوتى كه ميان حج قريش و حج مسلمين بود.حج‏يك‏سنت ابراهيمى است ولى قريش بدعتهايى در آن به وجود آورده بودندكه اسلام آمد آنها را نسخ كرد.از جمله اينكه وقتى به عرفات مى‏رفتنددون شان مى‏دانستند،تا حدود منى و مشعر مى‏رفتند و از همان جا برمى‏گشتند.يك سال به همين ترتيب حج صورت گرفت‏يعنى مشركين‏حج كردند،مسلمين هم حج كردند;مسلمين يك امير الحاج داشتند، آنها هم يك امير الحاج.در سال نهم هم ابتدا گمان مى‏رفت همين جورخواهد بود يعنى مسلمين براى خودشان هستند و كفار براى خودشان.

 

در همين اوقات بود كه گروه زيادى از قريش پيمان خود را شكسته‏بودند و به همين دليل اسلام ديگر هم پيمانى با آنها را قبول نمى‏كرد.دراينجا بود كه سوره برائت نازل شد اينجاست داستان معروفى كه باز جزء مفاخر امير المؤمنين است.فى الجمله اختلافى ميان شيعه و سنى‏هست كه سنيها يكجور نقل مى‏كنند،شيعه‏ها جور ديگر،ولى بسيارى ازسنيها مثل شيعه‏ها نقل كرده‏اند.قضيه از اين قرار است:ابو بكر مامورشد كه امير الحاج مسلمين باشد. حركت كرد با مسلمين و رفت.وحى‏نازل شد بر پيغمبر اكرم(اين را اهل تسنن هم قبول دارند) كه از اين‏سال به بعد ديگر مشركين حق ندارند در امر حج‏شركت كنند بلكه شمابا آنها هيچ پيمانى نداريد و در حال جنگ[هستيد]و چهار ماه هم به‏آنها مهلت بدهيد.در آن چهار ماه آزادند هر جا مى‏خواهند بروند،و دراين مدت تصميم خودشان را بگيرند.اين اعلام غضبناك را كى بايداعلام بكند؟وحى شد كه تو خودت شخصا بايد اعلام بكنى يا كسى‏از تو پيغمبر اكرم چون خودشان نمى‏خواستند بروند اعلام كنند،دادند به‏على(ع).على(ع)آمد و در بين راه به مسلمين رسيد،در حالى كه آن شترمعروف پيغمبر را سوار بود.ابو بكر در خيمه‏اى بود.ناگهان صداى شترپيغمبر را شنيد.مضطرب شد كه شتر پيغمبر اينجا چه مى‏كند؟!ديدعلى(ع)آمده است.ناراحت‏شد.گفت‏حتما خبر وحشتناكى است‏براى من.

 

در اينجا حدود نيمى از اهل تسنن مى‏گويند:ابو بكر ازعلى(ع)پرسيد آيا من حج را ادامه بدهم و تو فقط مامور ابلاغ سوره‏برائت هستى يا من بايد برگردم؟و على(ع)فرمود:تو كار حجت راادامه بده،سوره برائت را من بايد اعلام بكنم به حكم اين كه يا بايدپيغمبر اعلام بكند يا كسى كه از او است.عده‏اى ديگر از اهل تسنن‏مثل همه شيعيان مى‏گويند:نه،ابو بكر به دستور پيغمبر برگشت و اساسا آن سال حج نكرد;على(ع)،هم امارت حجاج را بر عهده داشت و هم‏سوره برائت را بر مردم خواند،كه تفسيرش باشد ان شاء الله براى هفته‏آينده.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390
زمان : 16:46


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.