![]() |
فلسفه جهاد در اسلام
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله فانانتهوا فان الله بما يعملون بصير و ان تولوا فاعلموا ان الله موليكمنعم المولى و نعم النصير.
عرض كرديم كه قرآن يك صحنه مبارزه را مجسم مىكند.
مىگويد كفار آرام نخواهند نشست،پولها خرج خواهند كرد.هشدارمىدهد به مؤمنين و مسلمين كه گو اينكه عاقبت كار كفار شكست وحسرت و مغلوبيت است ولى اينها همه به اين شرط است كه اهل ايمانبه آن وظيفه خودشان كه مبارزه با باطل است قيام كنند. اينجاستكه قرآن دستور مبارزه مىدهد،نمىگويد شما مطمئن باشيد اينها خودبخود شكست مىخورند و از بين مىروند،مثل حرفهايى كه اغلب مامىگوييم:خود بخود خودشان از ميان مىروند،ديگر احتياجى بهمبارزه ما نيست.قرآن نمىگويد كفار خود بخود شكست مىخورند،بلكه اشاره مىكند به وظيفه مسلمين و مؤمنين،و مىگويد: و قاتلوهمحتى لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله با اينها بجنگيد.يعنى آنهاكه باز نمىگردند و در راه باطل اصرار مىورزند،وقتى كه شما مىبينيدسرسختى نشان مىدهند و پولشان را[در راه باطل] خرج مىكنند،شماهم مردانه با آنها بجنگيد.چرا؟ حتى لا تكون فتنة تا ريشه فتنه رابكنيد.از اين آيه قرآن،فلسفه جهاد در اسلام روشن مىشود.اسلامدينى است كه يكى از دستورهاى اصيل آن جهاد است.جهاد يعنى سربازى،يعنى جنگ.بايد اندكى در اطراف اين موضوع توضيح بدهماگر چه بعدا مخصوصا در سوره برائت،آيات زيادى داريم درباره جهاد واين بحث جايش آنجاست.
غير مسلمانها-مخصوصا مسيحيها-چه آنها كه پيرو مذهبى ازمذاهب قديم هستند و چه آنها كه مرامشان اسما مذهب است و در واقعيك باند سياسى هستند گاهى به اسلام عيب مىگيرند كه اسلامدستور جهاد داده است،در دين نبايد جهاد باشد،دين فقط بايد مردمرا دعوت بكند،هر كس پذيرفت،پذيرفت و هر كس نپذيرفت،نپذيرفت.اين اشكال يك جواب بسيار روشن و واضحى دارد.اگردينى مثل دين مسيح باشد يعنى محتواى آن همان محتواى دين مسيح باشدمطلب از همين قرار است كه مىگويند،مثل يك فيلسوفى كه كارشفقط اين است كه يك مكتبى آورده مىخواهد به مردم ياد بدهد،يامثل يك ناصح كه فقط مىخواهد به مردم اندرز بدهد.يك ناصحمثل سعدى،اندرزگو است و اندرزگو از آن جهت كه اندرزگو استفقط كارش اندرز دادن است.گفت:«ما نصيحت به جاى خودكرديم(يا به جاى خود گفتيم) و رفتيم،هر كه مىخواهد،بشنود،هر كهمىخواهد،نشنود».يا حافظ مىگويد:
من آنچه شرط بلاغ است با تو مىگويم تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال
من فقط وظيفهام اين است كه سخنم را به تو بگويم.حال تومىخواهى بپذير،مىخواهى نپذير.در مورد يك ناصح،كسى كهتعهدش از حد نصيحت و اندرز و پند تجاوز نمىكند مطلب همين است،اما آن دينى كه به پند و اندرز قناعت نكرده است بلكه بر سراسر زندگى بشر چنگ انداخته و آمده اجتماع بسازد،دينى كهتشكيل دولت دادن جزء دستوراتش است،آيا مىتواند دستور جهادنداشته باشد؟!يك دينى در دنيا اعلام بكند كه من مىخواهم دولتتشكيل بدهم و تعليمات من مكتبى است كه يكى از شؤون آن ايناست كه زندگى اجتماعى در جميع شؤونش بايد بر اساس اين مكتبباشد،و مىخواهد مسلمين را به صورت يك واحد اجتماعىمستقل در بياورد;آيا اين دين مىتواند دولت داشته باشدولى ارتش و سرباز نداشته باشد،دستور جهاد و دفاعنداشته باشد؟!اگر شما در همه دنيا يك دولت پيدا كرديد كه ارتشنداشته باشد،آن وقت بگوئيد چرا اسلام دستور تشكيل ارتش مىدهد.
اسلام را نبايد با اديانى كه همه محتواشان چهار تا كلمه اندرز استمقايسه كرد.اسلام خودش را در مقابل همه بدبختيهاى اجتماع مسؤولمىداند اما فلان اندرزگو خودش را مسؤول نمىداند.منتها هدفتشكيل دولت اسلامى چيست؟هدف تشكيل ارتش در اسلامچيست؟ هدف جهاد در اسلام چيست؟يكى هدفش زورگويى استكه همه بايد مطيع من باشيد،و يكى هدفش مبارزه با زورگويى است.
هميشه در دنيا زور وجود دارد.يا بايد در مقابل زور تسليم بود،يا بايد درمقابلش ايستاد.آن كسى كه مىگويد من جهاد ندارم معنايش ايناست كه در مقابل زورهاى دنيا تسليمم.البته حضرت مسيح اجل ازاين است كه اين دستور جزء دستورهاى او باشد،حتما از چيزهايىاست كه بعد افزودهاند كه آقا كار خدا را به خدا واگذار و كار قيصر رابه قيصر.تقسيم كار كردهاند، يك منطقه را به قيصر اختصاص دادهاند و يك منطقه را به خدا.آن منطقه كه مال قيصر است به خدا مربوطنيست و آن منطقه كه مال خداست به قيصر مربوط نيست.تا آنجا كهقيصر كار دارد به خدا مربوط نيست.از آنجا كه به قيصر مربوط نيستمال خدا.خوب معلوم است كارهاى اساسى دست قيصر است،فقطچهار كلمه نماز خواندن و دعا كردن و شفا خواستن و غيره براى خداباقى مىماند.اما در اسلام چنين حرفى نيست،بلكه اسلام مىگويدهر چه كار بشر است،كار خدا و دين است.بنابراين چون هميشه در دنيازور وجود دارد،يكى از دو راه را بايد انتخاب كرد:يا بايد گفت درمقابل زور بايد تسليم بود و يا بايد گفت در مقابل زور بايد ايستادگىكرد.بله،اگر يك جهادى خودش بخواهد زورى باشد در مقابلبىزورها آن نبايد باشد،اما زور در مقابل زور يكى از سنن خلقتاست.اين شعرها گويا از نظامى است و خيلى معروف است:
تا چند چو يخ فسرده بودن در آب چو موش مرده بودن مىباش چو غنچه خار بر دوش تا خرمن گل كشى در آغوش
مىخواهد بگويد يك بوته گل هم مجهز به خار است براىحفاظتخودش.
قرآن در اينجا،هم دستور جهاد مىدهد و هم هدف جهاد رامشخص مىكند. و قاتلوهم با اينها بجنگيد.براى چه؟ حتى لا تكونفتنة براى اينكه زمينه فتنه را از ميان ببريد،آشوبى در ميان نباشد. ويكون الدين كله لله و دين تنها از آن خدا باشد،يعنى بشر تسليم خداباشد، تسليم حقيقت باشد.معنى «و يكون الدين كله لله» همان طوركه مفسرين گفتهاند اين نيست كه«تا همه مردم مسلمان باشند»چون از ضرورتهاى دين اسلام است كه اسلام-به اصطلاح امروزهمزيستى مسالمتآميز با اهل كتاب را يعنى مردمى كه به يكى از اديانآسمانى اعتقاد دارند مىپذيرد و لو بالفعل توحيدشان توحيد درستىنيست.بالاخره اينها در اصل اهل توحيد بودهاند.اسلام تنها شرك رانمىپذيرد.پس معنى «و يكون الدين كله لله» اين است كه تا مردمبا خدا آشنايى داشته باشند و لااقل اظهار تسليم در مقابل ذاتپروردگار بكنند.پس در اين آيه، قرآن صريحا دستور مىدهد كه با اينمردمى كه مجهزند و مال و ثروت خرج مىكنند و صرف نيرو مىنمايندبجنگيد. فان انتهوا فان الله بما يعملون بصير با اينها بجنگيد تا وقتى كهدست از جنگ بردارند.(اين قسمت از آيه نشان مىدهد كه اينجنگ در مقابل مردمى است كه آن مردم مىجنگند).اگر آنها دستاز جنگ كشيدند كه بسيار خوب،يعنى شما هم دست بكشيد، خدا بهكار آنها آگاه است.يعنى شما نترسيد كه حالا كه آنها دست كشيدندما دست نكشيم.نه، شما دست بكشيد. و ان تولوا اما اگر حاضرنشدند دست بكشند و سرسختى نشان دادند نترسيد، فاعلموا پسبدانيد ان الله موليكم خدا ياور شماست. نعم المولى و نعم النصير خدا حامى و يار بسيار خوبى است.
در اينجا اين آيات تمام مىشود،آياتى كه به اصطلاح يكصحنه مبارزه ميان اهل حق و اهل باطل را مجسم كرده است.آيه بعدآيهاى است كه در اطراف آن زياد بايد بحث بكنيم.آيه خمس است:
واعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربىو اليتامى و المساكين و ابن السبيل. اين آيه از آياتى است كه مورد اختلاف شيعه و سنى است.شيعهها آن را به يك صورت عامتر وكلىتر تفسير مىكنند و ما ثابتخواهيم كرد كه اين تفسير مطابق باحقيقت است.و بعد مقدارى درباره خمس و فلسفه آن و بعضى ايرادهاو سؤالهايى كه درباره خمس مطرح است صحبتخواهيم كرد.
نظرات شما عزیزان:

