![]() |
قريش و مسجد الحرام و كعبه
و ما لهم الا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجدالحرام،و ما كانوا اولياءه ان اولياؤه الا المتقون .اشارهاى بهخصوص قريش دارد و شامل بعد از قريش هم مىشود.مىگويد مردمقريش مستحق عذاب هستند.اينها صاد و مانع مردم از مسجد الحرامشده و خودشان را اولياء و متوليان مسجد الحرام مىدانند.قريشخودشان را متوليان كعبه و مسجد الحرام مىدانستند،مىگفتند كعبهمال ما است،هر كه را مىخواستند راه مىدادند يا راه نمىدادند. چوناينها در مكه ساكن بودند خانهها و زمينها را مال خودشان مىدانستند.
قرآن با اين فكر مبارزه كرد.گفت هيچكس تا دامنه قيامتحق ندارد ادعا كند من اختياردار مسجد الحرام و كعبه هستم.ايندو متعلق به عموممردم متقى و مسلمان است.آيهاى است در سوره حج: سواء العاكففيه و الباد (6) .مردم بومى و كسانى كه از خارج مىآيند مساويند.
درباره خانههاى مكه يكى از گرفتاريها اجاره خانه است،آنهم اجارههاى سنگين.ما خيال مىكنيم حق دارند اجاره بگيرند.
حتى در فقه اهل تسنن هم به اين نحو نيست.در نهج البلاغه[نامهاىاست از حضرت امير به] قثم بن عباس[زمانى كه از طرف آنحضرت]والى مكه بود.مىفرمايد:مر اهل مكة الا ياخذوا منساكن اجرا (7) .اهل مكه حق ندارند از افرادى كه به آنجا مىآينداجارهاى بگيرند زيرا حكم وقفى را دارد;و حق هم ندارند مانع ديگرانبشوند.حتى پيغمبر دستور داد دربهاى دو لنگهدار بگذارند...لذا شهرمكه تعلق دارد به تمام مسلمين دنيا و كسى حق ندارد به[كسانى كهبه اين شهر مىآيند]اعتراض كند.
و ما لهم الا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجدالحرام جلوى مردم را مىگيرند و خودشان را متولى مىدانند و ما كانوااولياءه صاحب اختيار نيستند ان اولياءه الا المتقون.
[صاحب اختيار آن فقط متقين هستند].و لكن اكثرهم لا يعلمون[اكثر آنها]سر اين نكته را نمىدانند.
مسجد الحرامى كه اكنون مىبينيم،در صدر اسلام اينقدربزرگ نبود.در واقع فاصله كعبه تا مسجد الحرام حدود پانزده متر بيشترنبود.مسجد الحرام حدود 32 در 32 متر بود و كعبه 4 متر عرض و كمىبيشتر طول داشت.در صدر اسلام خانههاى اطراف را خريدند ومسجد الحرام را توسعه دادند.در زمان مهدى عباسى خليفه سوم عباسىتصميم گرفتند بار ديگر آن را توسعه بدهند.خلفاى اسلام در توسعه آنسعى داشتند رعايت كنند[كه خانههاى مردم را] به زور نگيرند زيرابرخى اين كار را غصب مىدانستند.مهدى مىخواست مسجد الحرامرا توسعه بدهد.برخى گفتند نمىفروشيم.عدهاى از فقهاى اهل تسننگفتند خانه خودشان است دلشان بخواهد مىفروشند و نخواهدنمىفروشند.بعضى ديگر گفتند مسجد الحرام است،به زور مىشودگرفت.معمولا مشكلى مىشد و به ائمه اطهار عليهم السلام رجوعمىكردند.امام باقر(ع)استدلال عجيبى كرد،ثابت نمود چونمسجد الحرام است،اگر مصلحت مسجد الحرام ايجاب كند،رضايتصاحب خانه شرط نيست.فرمود آيا اول كعبه اينجا بود و مردم به خاطركعبه اينجا آمدند يا اول مردم آمدند بعد كعبه را ساختند؟مثلا مردمىمىآيند نقشهاى مىكشند،خانههايى بنا مىكنند،بعد مىگويند زمينىوقف مسجد نمائيم.اول مردم تملك زمينها را كردهاند بعد قسمتى از آنرا اختصاص به مسجد دادهاند.پس مسجد وارد شده بر مردم.تماممسجدهاى دنيا اينطور بوده حتى مسجد پيغمبر(ص).در همه دنيا يكنقطه است كه اول مسجد در آنجا بنا شده و بعد مسجد،آن سرزمين رااحياء كرده،و آن،سرزمين مكه است زيرا مكه وادى غير ذى ذرع بودو مالكى نداشت،ابراهيم(ع)آمد براى اولين بار كعبه را در آنجا براى مردم ساخت و اختصاص داد به عبادت كه تا دامنه قيامت بيايندمناسك انجام دهند.پس اول ابراهيم آمد آن را ساخت،بعد مردمآمدند.حق كعبه و مسجد الحرام محفوظ است.مردم تا جايى كه مزاحمكعبه و مسجد الحرام نشوند[در تملك زمين آزادند].وقتى استدلالگفته شد همه[آن را پذيرفتند].
سرزمين مكه وضع خاصى دارد.قرآن نيز همين منطق را پيروىمىكند.مىگويد آنها مستحق عذابند،متوليان مسجد الحرام متقيانعالمند.حرمى است متعلق به مسلمانان دنيا و متقيان.
آيه ديگر: و ما كان صلوتهم عند البيت الا مكاء وتصدية .اين آيه،متمم آيه قبلى است.قرآن عمل اين اولياء را كهخودشان را صاحب اختيار مىدانستند،نشان مىدهد كه با كعبه چهكردند.ابراهيم(ع)به دستور خدا خانه را ساخت و خداوند در ضمنآيهاى فرمود خانه مرا پاكيزه كنيد براى طواف كنندگان،براى توحيد وعبادت خداى يگانه.سرنوشت اين را به كجا كشاندند؟ و اتخذوامن مقام ابراهيم مصلى (8) .يكى از كارهائى كه بايد انجام مىشد نمازبود. آنقدر از سر و ته آن زدند و بر آن افزودند كه به صورت سوتكشيدن و كف زدن درآمد.و حال آنكه عبادتها توقيفى هستند يعنى درعبادت خدا،از نظر كيفيت و كميت نبايد اعمال سليقه شود،بلكهبايد همان طور كه براى ما بيان كردهاند،بدون كم و زياد اجرا شود.
چون و چرا بردار نيست.اينكه عدهاى عربى بخوانند،عدهاى فارسى،عدهاى تركى،و خلاصه هر كس به زبان ملى خود بخواند[اعمال سليقهاست].يا بگوئيم در مسافرتها،قديم نماز دو ركعتى بوده ولى اكنون چون باهواپيما مسافرت مىكنند بايد چهار ركعتى بخوانند زيرا اين سفر مشقتندارد.اگر در عبادتها سليقه را دخالت بدهيم به تدريج چيزى از آب درمىآيد كه مصداق اين شعر مىشود:
بس كه ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببينى نشناسيش باز
نمازى كه به شكل سوت كشيدن مىخواندند،يكمرتبهاينطور نشد بلكه اول يك گوشه آن را تغيير دادند بعد گوشه ديگر،وهمينطور.در طول نسلهاى متوالى به اين شكل درآمد،زيرا هر نسلى ازنسل قبل خبر ندارد[و فكر مىكند آنچه به دستش رسيده از اول به همينصورت بوده است].بعد از چندين نسل به چيزى شبيه مىشود كه بااصل آن شباهتى ندارد.
راجع به اينكه قرآن و نماز را مثلا به فارسى بخوانند،ذكرتجربهاى كه خارجيها در مورد ترجمه پى در پى يك جمله به زبانهاىمختلف كردهاند بىفايده نيست.اگر سخنى مثلا به زبان فارسى باشد وكسى آن را به زبان عربى ترجمه كند،بعد تركى،انگليسى،فرانسه،آلمانى،روسى و...تجربه كردهاند ديدهاند از جمله اول يك ذره در جملهچهلم باقى نيست.
ممكن است بپرسيد چرا انسان در بعضى مسائل،فهميده يانفهميده بايد متعبد باشد،مانند اخفات نماز ظهر؟البته فلسفه دارد،تامل بكن،اما هيچوقت فكر نكن كه به خاطر فلسفه انجام مىدهى، بلكه بگو انجام مىدهم و سعى مىكنم بيشتر بفهمم.نمازى كهابراهيم(ع)مىخواند به صورت كف زدن نبود،تدريجا به اين صورتبدعت درآمد.قرآن مىگويد متوليان كعبه نمازشان بجز سوت كشيدن وكف زدن چيز ديگرى نيست.عذاب الهى را بچشند به موجب كفر وعنادى كه در مقابل حق و حقيقت داشتند.
نظرات شما عزیزان:

