منطق جبر و منطق تفويض ،منطق امر بین الامرین

اسلام:دین:مذهب:دانلود:مطالب مذهبی:دانلود مذهبی:اندروید:نرم افزار:موبایل:کامپیوتر:شیعه

منطق جبر و منطق تفويض ،منطق امر بین الامرین


منطق جبر و منطق تفويض ،منطق امر بین الامرین

اگر واقعا ما از اين مسئله كه‏در قرآن است كه همه چيز به مشيت‏خداست اينطور استنباط كنيم كه‏هيچ چيزى شرط هيچ چيزى نيست،معنايش اين است كه اگر قومى‏در دنيا سعادت پيدا مى‏كند،هيچ شرطى ندارد،خدا خواسته است،واگر قومى در دنيا بدبخت‏شد نيز بايد بگوييم خدا خواسته است.

 

همچنين در آن دنيا اگر مردمى اهل بهشت‏شدند،چرا ندارد،خداخواسته اينها اهل بهشت باشند.چون وقتى گفتيم همه چيز به مشيت‏خداست،ديگر چرا ندارد.اگر بگوييم عمل خوب انجام دادند كه به‏بهشت رفتند،مى‏گويند اين هم شرطش نيست چون همه چيز به مشيت‏خداست;هيچ مانعى ندارد كه خدا يك بنده صالح متقى مطيع را به جهنم‏ببرد و يك بنده عاصى گنهكار فاسق فاجر مشرك را به بهشت ببرد،چون خودش مى‏خواهد و هيچ چيز در جهان هستى شرط هيچ چيزنيست.و بعضى به اين حرف هم رسيدند كه اگر غير از اين بگوييم،بگوييم‏«چيزى در عالم شرط چيزى هست‏»با توحيد و اينكه همه چيز ه‏مشيت‏خداست منافات دارد.

 

يك گروه ديگر ديدند اين حرف خيلى حرف نادرستى است.

 

چگونه مى‏شود گفت در عالم هيچ چيزى شرط هيچ چيزى نيست؟!

 

اين نه با حساب دنيا جور در مى‏آيد و نه با حساب آخرت.اگر دردنيا،هيچ چيزى شرط هيچ چيزى نباشد پس بايد اينطور باشد كه مثلا يك سال باران و برف نيايد،شرايط جوى مساعد نباشد،آفت هم‏بيايد،و در آن سال مردم زراعت بكنند و محصول فراوان بگيرند،ياحتى زراعت هم نكنند و محصول فراوان بگيرند.و يك سال ديگرزحمت بكشند،زمين را شخم بزنند و آبيارى و تقويت بكنند،هوامساعد باشد،برف و باران به موقع بيايد،آفت هم نيايد،و آن سال‏اساسا محصولى به وجود نيايد،چون هيچ چيزى شرط هيچ چيزى‏نيست.يا اينكه بايد امكان داشته باشد كه كسى ازدواج نكند ولى‏صاحب فرزند بشود،و يك مرد و زن سالمى ازدواج بكنند و فرزنددارنشوند،چون هيچ چيز شرط هيچ چيز نيست.آخرت هم همينطور.

 

ولى اينطور نيست.هم در دنيا همه چيز شرط همه چيز است،هم‏در آخرت.

 

بعد اين دسته اندكى از آن طرف افتادند،گفتند اينكه مامى‏گوييم همه چيز به شيت‏خداست،مقصود همه چيز نيست;برخى‏امور به مشيت‏خداست و برخى ديگر به شيت‏خدا نيست،واقع‏مى‏شود بدون اينكه به مشيت‏خدا باشد.

 

منطق امر بين الامرين

اما اگر ما درست با منطق قرآن آشنا بشويم،مى‏بينيم كه هم بايدمعتقد بشويم كه همه چيز به مشيت‏خداست و هم بايد معتقد بشويم كه‏كار دنيا و آخرت،كار عالم هستى بى‏حساب نيست كه هيچ چيزى‏شرط هيچ چيزى نباشد.خير،هر چيزى شرايط معينى دارد،با شرايطخودش به وجود مى‏آيد،و بدون آن شرايط محال است به وجود بيايد.

 

توضيح اينكه همه چيز به مشيت‏خداست ولى مشيت‏خدا بر نظام تعلق‏گرفته است،يعنى مشيت الهى است كه اين حسابها و نظامها را در عالم به وجود آورده.همه چيز به مشيت الهى است ولى اين مشيت الهى است‏كه براى هر چيزى شرايط و نظامى قرار داده،و براى هر مقصدى راه‏معينى قرار داده كه بدون رفتن آن راه محال است انسان به آن مقصدبرسد.اين است معنى‏«امر بين الامرين‏».

 

منطقى كه مى‏گفت‏«در عالم هيچ چيزى شرط هيچ چيزى‏نيست‏»همان منطق‏«جبر»است. آن منطق كه مى‏گفت‏«بعضى چيزهابه مشيت‏خداست و بعضى ديگر به مشيت‏خدا نيست‏»منطق‏«تفويض‏»است،يعنى بعضى چيزها را خدا گفته به من مربوطنيست،هر چه مى‏خواهد بشود،تفويض كرده،واگذاشته.و اين‏منطق كه هم قبول مى‏كند«همه چيز به مشيت‏خداست‏»و هم قبول‏مى‏كند كه‏«در عالم هر چيزى شرايطى دارد»همان منطق امر بين‏الامرين‏»است.

 

در اول عرايضم عرض كردم كه قرآن،بعضى از آيات آن،بعضى ديگر را تفسير مى‏كند يا به تعبير خود قرآن بعضى آيات،آيات‏مادر است،ام الكتاب است،محكم است.بايد آياتى را كه متشابه‏است‏يعنى چند گونه مى‏شود آنها را تفسير كرد با آياتى كه يك طور بيشترنمى‏شود تفسير كرد توضيح داد.مثلا ما از يك طرف در قرآن مى‏خوانيم قل اللهم مالك الملك بگو اى پروردگارى كه مالك همه ملكها وصاحب همه قدرتها تو هستى تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك‏ممن تشاء تو به هر كس كه بخواهى ملك و قدرت بدهى مى‏دهى،و از هر كس كه بخواهى بگيرى و انتزاع بكنى مى‏گيرى و انتزاع‏مى‏كنى. تعز من تشاء و تذل من تشاء هر كس را كه تو بخواهى به او عزت مى‏دهى و هر كس را كه تو بخواهى به ذلت مى‏نشانى.اين آيه، متشابه است‏يعنى آن را چند گونه مى‏شود پياده كرد.حالا اگر ما بوديم‏و همين يك آيه قرآن، امكان اينكه آن را به گونه‏اى كه جبرى مذهبان‏پياده مى‏كنند پياده نماييم وجود داشت. مى‏گويد ملك را به هر كه‏بخواهى مى‏دهى و از هر كه بخواهى مى‏گيرى;عزت را به هر كه‏بخواهى مى‏دهى و از هر كه بخواهى مى‏گيرى.جبرى مذهب هم‏همين مطلب را مى‏گويد، منتها از اين مطلب نتيجه‏گيرى مى‏كند كه هيچ‏چيزى شرط هيچ چيزى نيست.ديگرى مى‏گويد:نه،اين[اصل]مخصوص همه اشياء نيست،يك مواردى هم هست كه به شيت‏خدامربوط نيست.يعنى مى‏گويد[اين اصل]يك عامى است تخصيص‏بردار يعنى استثناپذير.ما خيلى كليات در قرآن داريم كه استثنامى‏پذيرند.

 

اما اگر ما آيه مورد بحث را محكم اين آيه قرار بدهيم،مادر اين‏آيه قرار بدهيم،يعنى اين آيه را با آن آيه تفسير بكنيم،مى‏بينيم هر دوصحيح و كامل است بدون اينكه هيچ ايرادى وارد باشد. آيه مورد بحث‏مى‏گويد: ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى‏يغيروا ما بانفسهم آن بدين جهت است كه خدا هرگز چنين نبوده‏است،يعنى خدائيش ايجاب نمى‏كند و بر خلاف خدائيش مى‏باشد كه‏نعمتى را به گزاف از مردمى بگيرد،مگر آنكه آن مردم قبلا آنچه را كه‏مربوط به خودشان است تغيير داده باشند.در آن آيه ديگر،از يك نظر،به طور اعم بيان مى‏كند: ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا مابانفسهم .اسم نعمت هم در ميان نيست. اعم از نعمت و نقمت است.معنايش اين است:خداوند نعمتى را از مردمى نمى‏گيرد و به آنهانقمت نمى‏دهد مگر وضع خودشان را از آنچه كه بوده‏اند تغيير داده‏باشند،و نيز نقمتى را از مردمى نمى‏گيرد و نعمت به آنها نمى‏دهد مگرآنكه آنها خودشان را تغيير داده باشند.

 

اين نعمت و نقمت،همان عزت و ذلتى است كه در آن آيه‏گفت: تعز من تشاء و تذل من تشاء به هر كس بخواهى عزت‏مى‏دهى و به هر كس بخواهى ذلت مى‏دهى.اما آن دو آيه قانون عزت‏دادن و ذلت دادن را بيان مى‏كند:بله،عزتها را خدا مى‏دهد،غير ازخدا قدرتى نيست كه عزت بدهد;ذلتها را هم خدا مى‏دهد و غير از خداقدرتى نيست كه ذلت بدهد.منبع تمام قدرتها خداست،غير از او كسى‏نيست.اما اين را بدانيد كه كار خدا بر عبث نيست،بر اين اساس‏نيست كه هيچ چيزى شرط هيچ چيزى نباشد و بى‏جهت به مردمى‏عزت يا ذلت بدهد مثل كسانى كه چشمهاشان را مى‏بندند و قرعه‏كشى‏مى‏كنند. ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى‏يغيروا ما بانفسهم ،يا آن آيه ديگر: ان الله لا يغير ما بقوم حتى‏يغيروا ما بانفسهم كه در سوره رعد است،يعنى اين را بدانيد كه ذلت‏گرفتن و عزت دادن، و متقابلا عزت گرفتن و ذلت دادن خدا،همه به‏مشيت اوست اما حساب و قانون دارد.تا مردم صالحى خودشان به‏سوى فساد نگرايند خدا لطفش را از آنها نمى‏گيرد و تا مردم فاسدى به‏سوى خدا باز نگردند خداوند لطفش را به سوى آنها باز نمى‏گرداند.

 

در اين زمينه مخصوصا در نهج البلاغه مطالب زيادى است.

 

خطبه‏اى هست به نام خطبه قاصعه.وجود مقدس امير المؤمنين على عليه السلام درباره همين مسئله كه قرآن بيان كرده است راجع به عزت‏و ذلت امم،يك فصل مشبعى بحث مى‏كند يعنى مطلبى كه مى‏گويدتوضيح همين آيه قرآن است.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سرباز گمنام
تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390
زمان : 17:0


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.